×
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۲
بیا که پیش تو ای سرو گلعذار بمیرم
بهر کرشمه و نازت هزار بار بمیرم
فتاده در سر راه تو جان من بلب آمد
روا مدار که از درد انتظار بمیرم
غریب شهر توام شهریار من نظری کن
[...]
هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۱
خواهم که: بزیر قدمت زار بمیرم
هر چند کنی زنده، دگر بار بمیرم
دانم که: چرا خون مرا زود نریزی
خواهی که بجان کندن بسیار بمیرم
من طاقت نادیدن روی تو ندارم
[...]
رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۹
مگذار که از حسرت دیدار بمیرم
بردار ز رخ پرده و مگذار بمیرم
صد جان طلبم بهر نثارت که چو آیی
پیش تو نه یکبار که صد بار بمیرم
خو کرده ام از بس به گرانباری دردت
[...]
سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۸
در عشق چو باید که به ناچار بمیرم
از جور تو به کزغم اغیار بمیرم
هر شب دهیم وعده ی دیدار که تا صبح
صد بار شوم زنده و صد بار بمیرم
گیرم به نگاهی ز تو صد حسرتم افزود
[...]