چون شمالی باد بوی بید و شمشاد آورد

بوی او زلفین دلبند مرا یاد آورد

از دل آتش ز دیده باد آورد

علت جهل خویش یاد آورد

بر نمی تابد دلم، پس مانده پرویز را

گنج باد آورد می خواهم اگر باد آورد

بس که آن بدخو مرا بی بهره می خواهد ز وصل

می کند خود را فرامش، گر ز من یاد آورد

پیکرم چون تیشه تا از جان‌ کنی یاد آورد

سر زند بر سنگی و پیغام فرهاد آورد

لب به‌خاموشی فشردم ناله‌جوشید ازنفس

قید خودداری جنون بر طبع آزاد آورد

در شهادتگاه بیباکی کم از بسمل نی‌ام

[...]

از آن نیکویی در نهاد آورد

برحمت ز گوینده یاد آورد

آتش عشق که خاکم تحفه بر باد آورد

ننگ هستی آبروی نیستی یاد آورد؟!

خامه می‌لغزد ز دستش از کمال لاغری

صورت ما بر قلم هرگه که بهزاد آورد

حلقه کن دام امید از حلقه گیسوی او

[...]

می برد پابند و آزاد آورد

صید بندان را بفریاد آورد