عینالقضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل سادس - حقیقت و حالات عشق
از عشق نشانه، جان ودل باختن است
وین کون و مکان هر دو بر انداختن است
گه مؤمن و گاه گاه کافر بودن
با این دو مقام تا ابد ساختن است
حمیدالدین بلخی » سفرنامهٔ منظوم » حکایت دوم
وقتِ دل دادن و نواختن است
که نه هنگام ناشناختن است
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹
اول قدم از عشق سر انداختن است
جان باختن است و با بلا ساختن است
اول این است و آخرش دانی چیست؟
خود را ز خودی خود بپرداختن است
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۶۴ - عقد نوزدهم در محبت که میل دل است به مطالعه کمال صفات و انجذاب روح به مشاهده جمال ذات
عشق نی کار جهان ساختن است
بلکه نقد دل و جان باختن است
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۸
برخیز که بخت در سبب ساختن است
ضایع منشین گر همه سر باختن است
از دست منه عنان فرصت که حیات
رخشیست که همچو برق در تاختن است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲۵
به فکر چاره فتادن جگر گداختن است
علاج درد چو مردان به درد ساختن است
مدان ز عشق جگرسوز حسن را غافل
که شمع بیش ز پروانه در گداختن است
توان به خانه خرابی ز گنج شد معمور
[...]
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۱۴ - در بیان قیامت و گریز به مصیبت
نه وقت کیفر و هنگامه گداختن است
قیامت آمده و موسم نواختن است
اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۹۴ - زندگی در صدف خویش گهر ساختن است
زندگی در صدف خویش گهر ساختن است
در دل شعله فرو رفتن و نگداختن است
عشق ازین گنبد در بسته برون تاختن است
شیشهٔ ماه ز طاق فلک انداختن است
سلطنت نقد دل و دین ز کف انداختن است
[...]
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۶۰ - نیکی دل
ای دل، اول قدم نیکدلان
با بد و نیک جهان، ساختن است
صفت پیشروان ره عقل
آز را پشت سر انداختن است
ای که با چرخ همی بازی نرد
[...]