گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶۳

 

خرم آن روز که من آن رخ زیبا بینم

او کند ناز و من از دور تماشا بینم

دوش مه دیدم و گفتم که ترا می ماند

زهره ام نیست ازین شرم که بالا بینم

لشکر جانش که پیراهن دلها گویی

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۲۵ - واقعه یازدهم عاشوراء

 

زمین کوفه را یکسو پر از شور و نوا بینم

فغان کودکان را رفته تا عرش خدا بینم

ز یک جا ساربان را در زمین کربلا بینم

جدا دست حسین تشنه لب را از دو جا بینم

صامت بروجردی