گنجور

وطواط » غزلیات » شمارهٔ ۸

 

رفت آن که‌م برِ تو آبی بود

یا سلام مرا جوابی بود

از سر ناز و از سرِ کَشّی

هر نفس با منت عتایی بود

در کف من ز دست ساقی وصل

[...]

وطواط
 

عطار » منطق‌الطیر » حکایت بط » عقیدهٔ دیوانه‌ای درباره دو عالم

 

هرچ را بنیاد بر آبی بود

گر همه آتش بود خوابی بود

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی معرفت » حکایت پاسبانی عاشق که هیچ نمی‌خفت

 

پاسبان را کار بی‌خوابی بود

عاشقان را روی بی‌آبی بود

عطار
 

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴

 

کوزهٔ دولاب را ماند همی

هرکه زیر چرخ دولابی بود

کز پس اوج و بلندی، حاصلش

سر نگونساری و بی‌آبی بود

سراج قمری
 

سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۱۱

 

رفت آن کم بر تو آبی بود

یا سلام مرا جوابی بود

از سر ناز وز سر خوبی

هر دمی با منت عتابی بود

وعده‌های خوشم همی دادی

[...]

سعدی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۳

 

آنکو رخش از خلد برین بابی بود

در هر خمی از زلف کژش تابی بود

گفتم که بخواب دیده ام چشم ترا

گفتا برو ای خواجه که آن خوابی بود

خواجوی کرمانی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۵

 

خوش آن شبم که ز روی تو ماهتابی بود

امید صبح وصالم به آفتابی بود

خوش آن زمان که به روی تو برگشادم چشم

خوش آن دمی که به وصلت مرا شتابی بود

جمال روی تو را من نشان نیارم داد

[...]

جهان ملک خاتون