گنجور

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷

 

پیکان غمزه را چو بتان آب می‌دهند

اول نشان به سینه احباب می‌دهند

خاک رهش به مردم آسوده کی رسد

کاین توتیا به دیده بی‌خواب می‌دهند

سیلی میان هر مژه ما را ز روی تست

[...]

امیر شاهی
 

شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۵۶

 

چون دلبران ز زلف سیه تاب می‌دهند

دل را نشان ز صورت قلّاب می‌دهند

پیکان به آتش دل من سرخ می‌کنند

چون سرخ شد به خون جگر آب می‌دهند

گویند روی خویش نماییم بتان به خواب

[...]

شاهدی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۳

 

رندان که نقد جان به می ناب می‌دهند

باغ حیات را به قدح آب می‌دهند

عشق تو بسته خوابم و چشمانت از فریب

دل را نوید وصل تو در خواب می‌دهند

بازی دهندگان وصال محال تو

[...]

محتشم کاشانی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۳

 

بر یاد قدّ او چو می تاب می‌دهند

در دل هزار نخل بلا آب می‌دهند

هر شب هزار دیده به نوفان عشق تو

از گریه رخت خواب به سیلاب می‌دهند

مژگان و غمزه تو به گاه نگاه تیز

[...]

میلی