×
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۳
ما سر به آب خنجر قصاب شسته ایم
دست از مراد خویش بصد آب شسته ایم
پهلو نهاده ایم بشمشیر آبدار
وز دل غبار بستر سنجاب شسته ایم
انگشت خاکرا بلب تشنه سوده ایم
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۴
از ما حذر که دست ز آداب شستهایم
شرم از دل و زبان، به می ناب شستهایم
از یک حدیث لطف، که آن هم دروغ بود
امشب ز دفتر گله صد باب شستهایم
امروز آب دیده ندارد اثر که دوش
[...]
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۸
تنها نه دلق خود به می ناب شسته ایم
ناموس یک قبیله به این آب شسته ایم
قسمت بلاست ورنه می آلوده دلق خویش
صد ره ز شوق گوشهٔ محراب شسته ایم
ما توبه دشمنیم و قدح دوست، دور نیست
[...]
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۶
شبهای غم که چهره به خوناب شستهایم
از دیده نقش وسوسه خواب شستهایم
افسون گریه برد ز خویت عتاب را
از شعله تو دود به هفت آب شستهایم
زاهد خوش است صحبت از آلودگی مترس
[...]