×
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۲۳
حسن را در کار نبود باده ناب دگر
چشمه خورشید مستغنی است از آب دگر
هرکه را بر طاق ابروی تو افتاده است چشم
نیست ممکن سر فرود آرد به محراب دگر
صبح آگاهی شود گفتم مرا موی سفید
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۲۴
چشم مارا صبح پیری شد شکر خواب دگر
قامت خم شد کمند عمر را تاب دگر
خواب غفلت خانه در چشم گرانجانی که کرد
می شود شور قیامت پرده خواب دگر
از دل چاک است ما را قبله حاجت روا
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۰
مرا که نیست به جز خون دل شراب دگر
به جز جگر به کف آرم چرا کباب دگر
به سیل ها نشود زرع تشنگان سیراب
مرا به ابر دگر حاجت است وآب دگر
نتافت پنجه شه دست بی حساب ترا
[...]