درافشان لاله اندر خوید چون آتش بآب اندر

چو پروین صف زده گلهای گوناگون بتاب اندر

بنفشه چون سر زلفین بت رویان بتاب اندر

ز بوی او همه بستان بود پر مشگناب اندر

هزار آواز با گلبن بفریاد و عتاب اندر

[...]

چون رخ به سراب آری ای مه به شراب اندر

اقبال گیا روید در عین سراب اندر

ور رای شکار آری او شکر شکارت را

الحمد کنان آید جانش به کباب اندر

جلاب خرد باشد هر گه که تو در مجلس

[...]

وآنکه بربط زند به خواب اندر

زن کند بی‌شک او شتاب اندر

ای درسر زلف تو صد فتنه به خواب اندر

درعشق تو خواب من نقشی است بر آب اندر

ترسم که تو میرانی زورق به سراب اندر

زادی به حجاب اندر میری به حجاب اندر

چون سرمه رازی را از دیده فروشستم

تقدیر امم دیدم پنهان بکتاب اندر

بر کشت و خیابان پیچ بر کوه و بیابان پیچ

[...]