رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۷ - بسمل شیرازی
یا نیست شادی در جهان یا خود نصیب مانشد
هرگز ندیدم شادمان این خاطر افسرده را
در مسجد ودرمیکده جز اونبینم دیگری
با صد هزاران پردهها بگرفته از رخ پرده را
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۷ - بسمل شیرازی
بسمل امروز منم در همه آفاق و نشاط
اصفهان فخر به او دارد و شیراز به من
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۷ - بسمل شیرازی
چون رخ یار جلوه گر در حرم است و بتکده
بیهده چند بسپری بادیهٔ حجاز را
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۷ - بسمل شیرازی
بی نیازند چرا از دوجهان دُرد کشان
لای پیمانهٔ میخانه گر اکسیر نبود
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۷ - بسمل شیرازی
نی شعلهٔ برقی و نه باران سحابی
در بادیهٔ عشق چه بی قدر گیاییم
منت نه به ما از کس و نی بر کسی از ما
نی ره سپر مقصد و نی راهنماییم
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۷ - بسمل شیرازی
ماییم طالبان ره کوی می فروش
یا رب رسان کسی که شودپیر راه ما
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۷ - بسمل شیرازی
طرفه حالی است که آن شوخ پری رو به کسی
روی ننموده و عالم همه دیوانهٔ اوست
هرکه بینم به رهی در پی او میافتم
زانکه دانم همه را راه به کاشانهٔ اوست
من به فکر تو و سرگرم نصیحت ناصح
[...]
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۷ - بسمل شیرازی
بویی ز زلف او دل دیوانهام شنود
در سینه بعد ازین نتوانش نگاه داشت
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۷ - بسمل شیرازی
داستان عشق یک افسانه نبود بیش لیک
هر کسی طور دگر میگوید این افسانه را
از مکافات عمل غافل مشو کاخر بسوخت
پای تا سر شمع کاو خود سوخت پر پروانه را
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۷ - بسمل شیرازی
سر تا به پای شمع به بزم تو سوختند
نام منش مگر به غلط بر زبان گذشت
ترسم که نگذری ز من ای پیر می فروش
با آنکه توبه از میام اندر گمان گذشت
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۸ - بهار دارابی
خوش بودی آتش غم او گر نمیزدی
سیل سرشک هر نفس آبی بر آتشم
دانم که عشق او کشدم این عجب که باز
دل میکشد به الفت آن شوخ دلکشم
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۹ - بهجت شیرازی
رندی به راه عشق سبکبار میرود
کاول قدم به خانهٔ خمار میرود
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۹ - بهجت شیرازی
اسرار خرابات و رموز دل عشاق
گفتن برِ بیگانه سزاوار نباشد
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۹ - بهجت شیرازی
چه جلوه کرد ندانم نگار عشوه گرم
که هر که را نگرم روی اوست در نظرم
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۹ - بهجت شیرازی
از قیل و قال مدرسه چون دل گرفت زنگ
بزدایمش به صحبت رندانِ باده نوش
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۱۰ - تمکین شیروانی
اندر پی انسان همه آفاق بگشتم
بسیار بدیدم من و بسیار ندیدم
تمکین به که گویم غم دل راکه به گیتی
جز یار ندیدم من و آن یار ندیدم
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۱۰ - تمکین شیروانی
آنکه در دور جهان در طلبش گردیدم
از ازل همره من بود چه نیکو دیدم
شمس چون جلوه کند ذرّه شود سرگردان
منم آن ذرّه که سرگشتهٔ آن خورشیدم
نیستم معتقد تقوی خود در رهِ دوست
[...]
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۱۰ - تمکین شیروانی
جهانبانا مکن اظهار شوکت با جهان بینان
که نزد ما جهان بینی نکوتر از جهانبانی
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۱۰ - تمکین شیروانی
گفتم که جهان و همه اوضاع جهان چیست
پیر خردم گفت که خوابی و خیالی
زاهد به من از ترک محبت جدلت چیست
برخیز که ما را به کسی نیست جدالی
بس راه سپردیم و کمال همه کس را
[...]
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۱۰ - تمکین شیروانی
هرچند که چون صورت دیوار خموشم
از یاد کسی هست درون پر ز خروشم
از تهمت و طعنم چه از این شهر برانی
زاهد ز تو این خانه که من خانه بدوشم