گنجور

قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۲۹

 

سنگ در کارست تا دیوانه پیدا می‌شود

هرکجا شمعی‌ست صد پروانه پیدا می‌شود

نیست تاب جلوه آن سروقد، قدسی مرا

می‌روم از هوش چون مستانه پیدا می‌شود

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۳۰

 

تا ز گشت گلشن آن آشوب دلها یاد کرد

بلبل از گل گشت و قمری سرو را آزاد کرد

تیغ بر دشمن کشید و دوستداران را ز رشک

بر بدن، هر موی کار خنجر فولاد کرد

عاشق دیوانه را سودای معموری بلاست

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۳۱

 

به من خدنگ ترا سر فرو نمی‌آید

منش به جان روم از پی گر او نمی‌آید

ز تلخ‌عیشی پیمانه می‌توان دانست

که هیچ‌کار ز دست سبو نمی‌آید

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۳۲

 

کسی کجا خبر از حال زار من دارد؟

خبر ز حال دلم کردگار من دارد

خوشم چو شمع، اگر سوزدم وگر سازد

غم تو هرچه کند اختیار من دارد

فزود بیخودی‌ام بس که از خیال وصال

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۳۳

 

از چاک دلم خنده غم‌آلود برآید

آری، که ز ماتم‌کده خشنود برآید؟

من صبح و تو خورشید چو خواهی که نمانم

نزدیکتر آ، تا نفسم زود برآید

نقش قدم ناقه بود کوکب مسعود

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۳۴

 

به گرد خویش، هجوم غزال می‌بینم

چو یاد چشم توام در خیال می‌آید

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۳۵

 

مباش در پی مردم چو چشم عیب‌اندیش

چو کرم پیله فرو بر سری به خانه خویش

ز ننگ دیدن تو دست می‌زند بر سر

ترا خیال، که تسلیم می‌کند درویش

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۳۶

 

کجا تاب آورد در پیش اشک دیده‌فرسایم؟

دواند ریشه گر چون شمع، مژگان تا کف پایم

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۳۷

 

چه حسرت‌ها خورند ارباب عشرت بر سراپایم

اگر بینند در پا خار و بر سر داغ سودایم

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۳۸

 

بهتر آن است که بی نشو و نما خاک شویم

گرچه از خاک پی نشو و نما خاسته‌ایم

گر بمیریم ز حسرت در خواهش نزنیم

که چو نخل ادب از خاک حیا خاسته‌ایم

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۳۹

 

غم رفت از دل من و از سینه داغ هم

مهتاب نیست کلبه ما را چراغ هم

صد داغ سوختیم و ز دل تیرگی نرفت

روشن نکرد کلبه ما را چراغ هم

قدسی خبر ز قافله طاقتم مپرس

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۴۰

 

بر امید صبر، دور از بزم یار افتاده‌ام

داده‌ام با خود قراری کز قرار افتاده‌ام

مرده‌ام از رشک تا سوی حریفان دیده‌ام

دیگری می خورده و من در خمار افتاده‌ام

خواری عشقت به هر بی‌اعتباری کی رسد؟

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۴۱

 

عشق کو تا ز ره کعبه ره دل گیرم

چون برهمن به در پتکده منزل گیرم

همچو گردم ز پی قافله افتاد خیزان

کو نسیمی که روم دامن محمل گیرم

موجم و در نظرم ساحل و گرداب یکی‌ست

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۴۲

 

جز دود محبت که بود نور چراغم

آموخته بوی دگر نیست دماغم

بی ساغر اندوه، دلم تازه نگردد

تا خون نشود، وا نشود غنچه باغم

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۴۳

 

دل که ربود از برم، ساغر می‌پرست من

گفتمش از که خواهمش، گفت ز چشم مست من

ساقی مجلس بلا، هیچ پیاله در جهان

پر نکند ز خون دل، کش ندهد به دست من

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۴۴

 

گر صبا را ره نبودی در گلستان کسی

اینقدر بر بلبلان کی سوختی جان کسی؟

پای چون محکم کنم در بزم سرگرمان عشق؟

گر نخیزد شعله چون شمع از گریبان کسی

قدسی از جود کریمان شرم می‌آید مرا

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۴۵

 

ندیدم در چمن هرچند گردیدم سر خاری

کزو در سینه مجروح بلبل نیست آزاری

نه بزم‌آرای را بینم، نه صاحب باغ را دانم

شرابی نوشم از جامی، گلی چینم ز گلزاری

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۴۶

 

تا به کی بر لب به جای باده خون آرد کسی

گر به گل‌چیدن رود، داغ جنون آرد کسی

فطرت پستم نمی‌سازد به اقبال بلند

من خریدارم اگر بخت زبون آرد کسی

طالع فیروز در کارست، نه تدبیر و زور

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۴۷

 

آمدی و حسرت وصلم ز دل برداشتی

حسرتی بود از وصال آن هم به من نگذاشتی

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۴۸

 

جایی که تویی نیست کسی را گذر آنجا

از من که تواند که رساند خبر آنجا؟

قدسی مشهدی
 
 
۱
۵۱۸
۵۱۹
۵۲۰
۵۲۱
۵۲۲
۷۷۰