گنجور

جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۳۲ - امیر علی شیر نوایی

 

آتشین لعلی که تاج خسروان را زیور است

اخگری بهر خیال خام پختن در سر است

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۱

 

آن ندیدی که خرده دان به شکر

داروی تلخ را کند شیرین

تا به آن حیله از تن رنجور

ببرد رنج و محنت دیرین

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۱

 

زورمندی مکن ای خواجه به زر

کآخر کار زبون خواهی رفت

فربهت کرد بسی نعمت و ناز

زان بیندیش که چون خواهی رفت

با چنین جثه ندانم که چه سان

[...]

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۲

 

هر عوانی که درین بزمگه شر و فساد

تار صد حیله به هر لحظه ازو ساز دهند

به ازان نیست که در موج فنا غوطه خورد

تا وی از خلق خود و خلق ز وی باز رهند

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۳

 

سفله دون را چو گردد معده سیر

بر هزاران شور و شر گردد دلیر

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۳

 

گر شور و شری هست حریصان جهان راست

خرم دل قانع که ز هر شور و شری رست

در عز قناعت همه روح آمد و راحت

در حرص فزونیست اگر دردسری هست

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۵

 

از سفله نیل مکرمت امید داشتن

کشتی به موج لجه حرمان فکندن است

پیش عدو زبون شدن از میل مال و جاه

خود را به ورطه خطر جان فکندن است

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۶

 

گر از لئیم بترسد کریم، نیست عجب

ز خبث نفس، نه از پشم و استخوان ترسد

کسی که پا ننهد در میان خاکستر

مقرر است که از آتش نهان ترسد

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۷

 

آنم که به عمر خویش هرگز

خالی نشدم ز آرزویت

گر گرد همه جهان بگردی

ساکن نشوم ز جستجویت

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۷

 

آنان که جز به نان نبود زنده جانشان

دارند رو به خدمت دونان برای نان

گر فی المثل ز دست کسان صد قفا خورند

همچون سگ گرسنه دوند از قفای نان

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۸

 

هرجا پری به صورت خود گردد آشکار

او را چو جان کشند در آغوش خویش تنگ

هرجا به شکل راست برآید به سان مار

سنگین دلان ز دور زنندش به چوب و سنگ

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۹

 

با کسی منشین که نبود با تو در گوهر یکی

رشته پیوند صحبت اتحاد گوهر است

جنس را با جنس و با ناجنس اگر گیری قیاس

این به سان آب و روغن، وان چو شیر و شکر است

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۱۰

 

خواهی که شوی حلال روزی

همخانه مکن عیال بسیار

دانی که درین سراچه تنگ

حاصل نشود حلال بسیار

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۱۱

 

چو روباه در بیشه شیر باشد

زید ایمن از زخم چنگال گرگان

ز بیداد خردان امان یابد آن کس

که گیرد وطن در جوار بزرگان

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۱۲

 

در هر دلی که عز قناعت نهاد پای

از هر چه بود حرص و طمع را ببست دست

هرجا که عرض کرد قناعت متاع خویش

بازار حرص و معرکه آز را شکست

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۱۳

 

چو با تو خصم شود سفله ای نه از خرد است

که در خصومت او مکر و حیله ساز کنی

هزار حیله توان ساخت وز همه آن به

که هم ز صلح و هم از جنگش احتراز کنی

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۱۴

 

ای خوش آن مرد حقیقت که ز پیغام و سلام

رو بتابد به سوی مایده وصل رود

اصل چون روی نماید ز پس پرده فرع

فرع را باز گذارد به سر اصل رود

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۱۵

 

باری که آسمان و زمین سرکشید ازان

مشکل توان به یاوری جسم و جان کشید

همّت قوی کن از مدد رهروان عشق

کان بار را به قوّت همّت توان کشید

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۱۶

 

چون روی راه اجل زینسان که می بینم تو را

در قفا از بار حرص و آز اشتروارها

بارهای خویش را چیزی سبک گردان که نیست

تنگنای مرگ را گنجایی این بارها

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۱۹

 

ای برادر از تو بهتر هیچ کس نشناسدت

زانچه هستی یکسر مو خویش را افزون منه

گر فزون از قدر تو بستایدت نابخردی

قدر خود بشناس و پای از حد خود بیرون منه

جامی
 
 
۱
۳۰۱
۳۰۲
۳۰۳
۳۰۴
۳۰۵
۷۷۰