عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب دوم در شجاعت - مذهب مختار
تیره و تبر و نیزه نمییارم خورد
لوت و می و مطربم نکو میسازد
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب سوم در عفت - مذهب منسوخ
بر همه خلق سرافراز بود هر که چو سرو
پاکدامن بود و راسترو و کوتهدست،
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب سوم در عفت - مذهب مختار
سعادت ابدی در جماع کردن دان
ولیک گوی سعادت کسی برد که دهد
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب سوم در عفت - مذهب مختار
تا بتوانی نگار دلبر میجوی
معشوقه چابک و خوش غر میجوی
چون یافتیش مده مجال نفسی
می... و رها میکن و دیگر میجوی
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب سوم در عفت - مذهب مختار
بهل تا به دندان گزد پشت دست
تنوری چنین گرم و نانی نبست
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب سوم در عفت - مذهب مختار
از امروز کاری به فردا ممان
چه دانی که فردا چه گردد زمان
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب چهارم در عدالت - مذهب منسوخ
عدل کن زآنکه در ولایت دل
در پیغمبری زند عادل
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب چهارم در عدالت - مذهب مختار
چو تیره شود مرد را روزگار
همه آن کند کش نیاید بکار
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب پنجم در سخاوت - مذهب منسوخ
بزرگی بایدت دل در سخا بند
سر کیسه به برگ گندنا بند
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب پنجم در سخاوت - مذهب مختار
زر عزیز آفریده است خدا
هرکه خوارش بکرد خوار بشد
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب پنجم در سخاوت - مذهب مختار
تو پس پرده و ما خون جگر میریزیم
آه اگر پرده برافتد که چه شور انگیزیم!
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب پنجم در سخاوت - مذهب مختار
آن سنگ که روغنکش عصاران است
گر بر شکمش نهند تیزی ندهد
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب پنجم در سخاوت - مذهب مختار
بر او تا نام دادن بر نیفتد
گر از قولنج میرد تیز ندهد
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب پنجم در سخاوت - مذهب مختار
اندک اندک به هم شود بسیار
دانه دانه است غله در انبار
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب ششم در حلم - مذهب مختار
گر سگی بانگی کند بر بام کهدان غم مخور.
حکایت: شنیدم که در این روزها بزرگی زنی بدشکل و مستوره داشت، به طلاق از او خلاصی یافت و قحبهای جمیله را در نکاح آورد. خاتون چندانکه عادت باشد صلای عام در داد. او را منع کردند که «زنی مستوره بگذاشتی و فاحشه اختیار کردی؟» آن بزرگ از کمال حلم و وقار فرمود که «عقل ناقص شما به سرّ این حکمت نرسد؛ حال آنکه من پیش از این گُه میخوردم به تنهایی، این زمان حلوا میخورم با هزار آدمی!»
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب ششم در حلم - مذهب مختار
مرد باید که در کشاکش دهر
سنگ زیرین آسیا باشد،
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب ششم در حلم - مذهب مختار
گر ترا در بهشت باشد جای
دیگران دوزخ اختیار کنند،
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب ششم در حلم - مذهب مختار
اگر با غیرتی با درد باشی
وگر بی غیرتی نامرد باشی
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب ششم در حلم - مذهب مختار
گرم با صالحان بی دوست فردا در بهشت آرند
همان بهتر که در دوزخ کشندم با گنه کاران
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب هفتم در حیاء، وفا، صدق، رحمت و شفقت - مذهب مختار
دروغی که حالی دلت خوش کند
به از راستی کت مشوش کند