ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۶ - داستان پری و زاهد و زن
از آن کرده بی شک پشیمان شوی
که در وی به گفتار نادان شوی
چنان دان که نادان ترین کس تویی
اگر پند دانندگان نشنوی
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۷ - داستان گندهپیر و مرد جوان با زن بزاز
نبض دل من ببین و آنگه به دلیل
بیماری عشق را علاجی فرمای
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۷ - داستان گندهپیر و مرد جوان با زن بزاز
ان الامور اذا انسدت مسالکها
فالصبر یفتق منها کل ما ارتتجا
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۷ - داستان گندهپیر و مرد جوان با زن بزاز
آنچه از غم هجران تو بر جان منست
من دانم و آن که آفریدهست مرا
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۷ - داستان گندهپیر و مرد جوان با زن بزاز
طلع الصبح علی اسعد فال
فاشرب الراح علی احسن حال
صبح بنمود در آفاق جمال
خیز پر کن قدحی مالامال
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۷ - داستان گندهپیر و مرد جوان با زن بزاز
تو آن کن که از تو سزد ای نگار
من آن کردهام خود که از من سزید
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۷ - داستان گندهپیر و مرد جوان با زن بزاز
شاد شو ای منهزم که در مدد تو
حمله تأیید و نصرت و ظفر آمد
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۷ - داستان گندهپیر و مرد جوان با زن بزاز
کم قتیل کما قتلت شهید
ببیاض الطلی و ورد الخدود
آن شد که دلم به هر دری شد
هر لحظه اسیر دلبری شد
دل بر تو نهادم و برین قول
[...]
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۷ - داستان گندهپیر و مرد جوان با زن بزاز
گر خدمت ما ترا فراموش شده ست
ما را حق نعمت تو یادست هنوز
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۷ - داستان گندهپیر و مرد جوان با زن بزاز
چو بنهاد عقل تو رای صواب
ز رای صواب و خرد سر متاب
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۷ - داستان گندهپیر و مرد جوان با زن بزاز
دوری نه از آن روی چو مه میدارم
و الله که تخفیف نگه میدارم
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۷ - داستان گندهپیر و مرد جوان با زن بزاز
فکیف یرجون لی سلوا
و عندی المقعد المقیم
ندیمی النجم طول لیلی
حتی اذا غارت النجوم
اسلمنی الصبح للبلایا
[...]
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۸ - آمدن کنیزک روز هفتم به حضرت شاه
چو از حدیقه مینای چرخ سقلاطون
نهفته گشت علامات چتر آینه گون
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۹ - داستان شاهزاده با وزیران
نه هیچ ساکن و جنبان درو مگر انجم
نه هیچ طایر و سایر درو مگر صرصر
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۹ - داستان شاهزاده با وزیران
مهره زده پشت و گاه جستن
باشد فلکش چو مهره بر دم
کز زلزله سمش بریزد
از سنبله سپهر، گندم
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۹ - داستان شاهزاده با وزیران
فلق العنان کان فوق تلیله
نمل و بین سمیعتیه صفیر
هو جنه للناظرین اذا مشی
اما اذا ما جاش فهو سعیر
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۹ - داستان شاهزاده با وزیران
جهانگذاری که امروزش ار برانگیزی
به عالمیت رساند که اندرو فرداست
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۴۰ - آمدن دستور هفتم به حضرت شاه
گرچه ماهند ورچه پروین اند
از در ذم و اهل نفرین اند
سبب جنگ و ننگ و آزارند
علت رنج و خرج کابین اند
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۴۰ - آمدن دستور هفتم به حضرت شاه
هر که با یوسف صدیق چنان داند ساخت
هیچ دانی چه کند صحبت او با دگران؟
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۴۱ - داستان پادشاه زن دوست
هر چیز که بر جان و تن خود نپسندی
بر همچو خودی کو تن و جان دارد مپسند