گنجور

جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۱

 

آن عشق را که منقبت خاص آدم است

هرجا که هست عفت و ستر از لوازم است

عشقی که هست شهوت طبع و هوای نفس

خاصیت طباع سباع و بهایم است

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۲

 

پرتو شاهد عشق است جمال دل مرد

کی کند میل جمال آن که به دل نیست جمیل

گر بدین قاعده حجت طلبد نادانی

حجتم بس بود: الجنس الی جنس یمیل

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۳

 

دلا به شاهد کامت که جفت داند ساخت

جز آن که از همه کام زمانه فرد آید

به درد کار برآید و گر تو را آن نیست

بنال تا دل اهل دلی به درد آید

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۴

 

خرم آن دلداده محروم از دیدار دوست

کز پس دیوار حرمان گوش بر گفتار اوست

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۴

 

به خدایی که آشکار و نهان

بنده اوست آدمی و پری

که ز هر کس که در جهان بینم

پیش من از همه عزیزتری

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۵

 

به لب چو شکر ناب به رخ چو ماه منیر

هنوز شکر او را نشسته دایه ز شیر

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۵

 

یار چون رفت آن به خوبی از همه عالم فزون

در فراقش از همه عالم فزون خواهم گریست

ریزد اکنون خون دل از گونه زردم به خاک

چون روم در خاک هم زین گونه خون خواهم گریست

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۶

 

هردو را زیر زمین از سر عزت بردند

تا نه در روز جزا خوار و دژم برخیزند

در ته خاک به یک بسترشان جا کردند

تا به هم شاد بخسبند و به هم برخیزند

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۷

 

عشق سریست که گفتن نتوان

به دو صد پرده نهفتن نتوان

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۷

 

در سطبری نمونه افعی

در درازی قرینه ثعبان

بود تصویر مار صنعت او

لوح تصویر او تن عریان

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۸

 

آن که ریزد بیگنه خونم به تیغ هجر یار

به که از خون چو من شوریده حالی بگذرد

من که از یک روزه هجران اینچنین رفتم ز دست

وای جان من اگر ماهی و سالی بگذرد

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۱۰

 

نوبت خوبی امرد چو سرآید آن به

که پی عشوه بناگوش و ذقن نتراشد

لوح عارض چو شد از موی تراشیده درشت

چوب ساییست که جز صفحه دل نخراشد

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۱۱

 

در لغت خوانده ام که ریش پر است

پیش دانشور لغت پرداز

لیکن آن پر کزو به وکر عدم

می کند مرغ نیکویی پرواز

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۱۱

 

رونق حسن تو رفته ست ای پسر

از نهال خشک سرسبزی مجوی

خط سبزت با سیاهی تیره شد

حرف پندار جمال از دل بشوی

یک دو مویت کز زنخدان سرزده

[...]

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۱۲

 

درد عشق است مرا بهره ز جانان، نخورم

غصه گر زو دگری حسن تجمل بیند

او گلستان جمال است عجب نیست کزو

خارکش خار برد طالب گل گل چیند

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۱۳

 

شد رخش قبله خداجویان

از خدا روی خود در او کردند

فوطه پوشان بر آن شکر گفتار

چون مگس بر شکر غلو کردند

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۱۳

 

نیست دور از عشقبازان کوفتن بر یکدگر

چون دم از عشق یکی معشوق نیکو رو زنند

طائفان کعبه را چون شوق سازد تیزگام

جای آن دارد اگر بر یکدگر پهلو زنند

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۱۳

 

باز آ که بر تو هیچ کس حکمی ندارد ای پسر

با هر که خواهی می نشین از هر که خواهی می گذر

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۱۳

 

بعد از چهار چیز ز جانان چهار چیز

خوشتر بود ز راحت رحمت پس از عذاب

وصلی پس از فراق و وفایی پس از خلاف

صلحی پس از نزاع و رضایی پس از عتاب

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۱۳

 

هرچند فریب عقل و خصم دینی

بازآ که دل شکسته را تسکینی

این بس که بلا و محنت ما بینی

با ما به طفیل دیگران بنشینی

جامی
 
 
sunny dark_mode