باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۲۱
ته که میشی بمو چاره بیاموج
که این تاریک شوانرا چون کرم روج
کهی واجم که کی این روج آیو
کهی واجم که هرگز وا نهای روج
باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۲۲
اگر زرین کلاهی عاقبت هیچ
اگر خود پادشاهی عاقبت هیچ
اگر ملک سلیمانت ببخشند
در آخر خاک راهی عاقبت هیچ
باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۲۳
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز پولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۲۴
گیج و ویجِم که کافر گیج میراد
چنان گیجِم که کافر هم مَویناد
بر این آئین که مو را جان و دل داد
شمع و پروانه را پرویج میداد
باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۲۵
دو چشمم درد چشمانت بچیناد
مبو روجی که چشمم ته مبیناد
شنیدم رفتی و یاری گرفتی
اگر گوشم شنید چشمم مبیناد
باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۲۶
دلم بی وصل ته شادی مبیناد
ز درد و محنت آزادی مبیناد
خرابآباد دل بی مقدم تو
الهی هرگز آبادی مبیناد
باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۲۷
بیته یارب به بستان گل مرویاد
وگر روید کسش هرگز مبویاد
بیته هر گل به خنده لب گشاید
رخش از خون دل هرگز مشویاد
باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۲۸
یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۲۹
الهی گردن گردون شود خرد
که فرزندان آدم را همه برد
یکی ناگه که زنده شد فلانی
همه گویند فلان ابن فلان مرد
باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۳۰
نهالی کو سر از باغی برآرد
ببارش هر کسی دستی برآرد
برآرد باغبان از بیخ و از بن
اگر بر جای میوه گوهر آرد
باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۳۱
غریبی بس مرا دلگیر دارد
فلک بر گردنم زنجیر دارد
فلک از گردنم زنجیر بردار
که غربت خاک دامنگیر دارد
باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۳۲
خور از خورشید رویت شرم دارد
مه نو ز ابرویت آزرم دارد
به شهر و کوه و صحرا هر که بینی
زبان دل به ذکرت گرم دارد
باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۳۳
غم عشقت بیابان پرورم کرد
فراقت مرغ بیبال و پرم کرد
بمو واجی صبوری کن صبوری
صبوری طرفه خاکی بر سرم کرد
باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۳۴
شوانم خواب در مرز گلان کرد
گلم واچید و خوابم را زیان کرد
باغبان دید که مو گل دوست دیرم
هزاران خار بر گل پاسبان کرد
باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۳۵
دل عاشق به پیغامی بسازد
خمار آلوده با جامی بسازد
مرا کیفیت چشم تو کافیست
ریاضتکش به بادامی بسازد
باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۳۶
دگر شو شد که مو جانم بسوزد
گریبان تا بدامانم بسوزد
برای کفر زلفت ای پریرخ
همی ترسم که ایمانم بسوزد
باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۳۷
هر آن کس عاشق است از جان نترسد
یقین از بند و از زندان نترسد
دل عاشق بوَد گرگِ گرسنه
که گرگ از هیهی چوپان نترسد
باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۳۸
بلا رمزی ز بالای ته باشد
جنون سرّی ز سودای ته باشد
به صورتآفرینم این گمان بی
که پنهان در تماشای ته باشد
باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۳۹
پسندی خوار و زارم تا کی و چند
پریشان روزگارم تا کی و چند
ته که باری ز دوشم برنگیری
گری سربار بارم تا کی و چند
باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۴۰
دلا خوبان دل خونین پسندند
دلا خون شو که خوبان این پسندند
متاع کفر و دین بیمشتری نیست
گروهی آن گروهی این پسندند