ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۸۵
ای آنکه برای من فرستی تسبیح
وانگاه کنی سوألکی خام و قبیح
چون دام پی دام نهی در ره خلق
زنار به تسبیح تو دارد ترجیح
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۸۶ - تسبیح یسر
چون تحفه ناقابل ما یسر بود
مفهوم الانسان لفی خسر بود
یسر آوردم برت پس از عسر فراق
در قول خدا یسر پس از عسر بود
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۸۷
ای شاد ز تحفه تو دلهای غمین
یسر تو درخشنده تر از در ثمین
چون یسر برای مخلصانت دادی
یسرت به یسار باد و یمنت به یمین
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۸۸ - شانه
آن شانه که از فراق مویت موید
خواهد که دو زلف مشک بویت بوید
بگذار که مو به مو حدیث غم من
سربسته و آهسته به گوشت گوید
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۸۹
موئی که فلک حریف نازش نشده است
این شانه هنوز دلنوازش نشده است
آسان ندهم به پنجه نامحرم
زیرا که صبا محرم رازش نشده است
ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۴۰
بیشرمی «سلجن » است و عفت «هیوند»
حقد است «سرول » و غدر باشد «نیوند»
«نیمول » عبوس و «نیوتور» آمد کبر
طیس است تپنک و فهم باشد «بیوند»
ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۴۱
«گر تاج » بود عزم و یا هست «پچیو»
«ور سنگ » بود عجب و وقار است «رزیو»
«سیفود» تواضع و شهامت «سیفور»
«برکان » جهل است و کودنی هست «غلیو»
ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۴۲
«تو سنگ » قناعت و ذکا باشد «نیراس »
هزالی و مایه سبکی دان «گیراس »
«فرساد» عدالت و سخا شد «رزواس »
میدان تو سخن چینی و غیبت «پرتاس »
ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۴۳
«هدمان » ایثار و نطق باشد «کردیز»
تنبار تقی ز تهمت و حلم «غریز»
«فیمان » تکمیل حسن و قول و عمل است
انفاق تحیرات بود «انور» نیز
ادیب الممالک » دیوان اشعار » اضافات » شمارهٔ ۱ - راجع بعباس نام
عباسی ما رواج شاهی دارد
در کشور حسن کج کلاهی دارد
این در خزانه حصاری را بین
در حوض بلور خرد ماهی دارد
ادیب الممالک » دیوان اشعار » اضافات » شمارهٔ ۳ - در هجو استاد رضای نجار
چون سر بتهی زن سریاری گیرد
اسب تو عنان ز هر سواری گیرد
تیغ تو بدست خصم خصم تو شود
آن کیست کزین سه اعتباری گیرد
ادیب الممالک » دیوان اشعار » اضافات » شمارهٔ ۳ - در هجو استاد رضای نجار
استاد رضا چو برد بر بازی دست
طوفان بلا تخته عمرش بشکست
در ششد رغم بطاس ار مهره فتاد
واندر در خانه اش دو با یک به نشست
ادیب الممالک » دیوان اشعار » اضافات » شمارهٔ ۲۳ - رباعی
احزاب فتاده اند در خط جنون
هر لحظه برنگی شده چون بوقلمون
با اینکه ندانند برون راز درون
کل حزب بمالدیهم فرحون
ادیب الممالک » دیوان اشعار » اضافات » شمارهٔ ۲۷
دانا که بود بنزد مردم هشیار
آنکه به بیهوده هیچ می نکند کار
دانا آن شد که پخته سازد و نیکو
خامی گفتار خویش و زشتی کردار
طغرل احراری » دیوان اشعار » دوبیتیها » شمارهٔ ۱ - خانمهای روس در بخارا
دیدم به عرابه من زن روسی را
کردم به قدوم او زمین بوسی را
گفت از هنر و فضل چه داری گفتم
شاگرد منم سخنور طوسی را
طغرل احراری » دیوان اشعار » دوبیتیها » شمارهٔ ۴ - نخستین مکتب نو
به به که ربیع و عید نوروز آمد
نوروز شد و به خلق نو روز آمد
طفلان دبستان همه گشتند آزاد
آزادی نوروز ز نوروز آمد!
طغرل احراری » دیوان اشعار » دوبیتیها » شمارهٔ ۵ - در نصیحت باسمهچیان
نه حب محب دلنشین میماند
نه تیر عدوی کینگین میماند
انسان به مقابل اصابت احسن!
دنیا گذران است همین میماند!
طغرل احراری » دیوان اشعار » دوبیتیها » شمارهٔ ۷
ای داده به باد عمر از نادانی
تو قیمت عمر خویش کی میدانی؟!
فردا که به زیر خاک تنها مانی
گویی که کنم توبه ولی نتوانی!
اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۸۸ - )
گل گفت که عیش نو بهاری خوشتر
یک صبح چمن ز روزگاری خوشتر
زان پیش که کس ترا بدستار زند
مردن بکنار شاخساری خوشتر