ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۲۵ - چادر
در خدمت دوست چادری آوردم
وز شدت شرم آب رخ خود بردم
زیرا که سراپای مه روشن را
در ظلمت ابر تیره پنهان کردم
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۲۶
چادر چه عطا کرد به من دلبر من
افکند ز مهر سایه اندر سر من
زین پس سزد ار دست تولا بزند
خورشید فلک به ریشه چادر من
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۲۷ - روبنده
روبنده ز من بگیر گر می شنوی
از خلق بپوش چهره هر جا که روی
دل گفته بپوش رخ ز کوته نظران
ترسیده که مشتبه به خورشید شوی
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۲۸
تا در بر آن طره روبنده شدم
خاک قدمت با مژه روبنده شدم
چون مه که ز ابر برقع افکنده به رخ
من نیز نهان درون روبنده شدم
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۲۹ - کمربند
ای آنکه درون دیده جایت دادم
دل را به نثار خاک پایت دادم
دیدم که میان خود به موئی بستی
ناچار کمربند برایت دادم
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۳۰
خواهم بشکر تنگ تو را بشکستن
خواهم کمرت را بمیان پیوستن
چون نیست دهان نمی توانم گفتن
چون نیست میان کجا توانم بستن
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۳۱ - گل
بردیم بر دوست نثار از یک گل
هستیم اگر چه شرمسار از یک گل
آن یار چو آتش است و آتش چو گرفت
در صد خرمن زند شرار از یک گل
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۳۲
فرمود مرا نگار یاد از یک گل
بنمود دلم امیدوار از یک گل
ایدوست مگر تو این مثل نشنیدی
هرگز نشود فصل بهار از یک گل
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۳۳ - بید مشک
بر دل ز غم رقیب رشکی دارم
وز دیده روان سیل سرشکی دارم
لرزم ز فراق زلف مشکینت چو بید
زین است که تحفه بیدمشکی دارم
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۳۴
ای دوست ز نوک خامه مشک آوردی
وز ابر مژه سیل سرشک آوردی
در عشق گمانم که ترا ضعف دلی است
زین است که تحفه بیدمشک آوردی
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۳۵ - یاس
آرم همه شب ز جزع خونین الماس
دارم بتو امید وز هجر تو هراس
تا نگذاری امید من یاس شود
سوی تو روانه کردم این دسته یاس
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۳۶
ای یار عزیز و عاشق قدرشناس
سوی تو روانه کردم این دسته یاس
از سیرت ناس بر حذر باش و بخوان
هنگام فراق دوستان سوره ناس
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۳۷ - هندوانه
ای خال تو هندوانه اندر آتش
وی چشم تو ترکانه و رویت مهوش
از من دو سه هندوانه گر بپذیری
گردم به غلامیت چه هندوی حبش
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۳۸
تا داد دو هندوانه آن لعبت مست
جان آمد و هندوانه بر خاک نشست
با مهر تو از غیر بریدم که به دهر
نگرفته دو هندوانه کس در یک دست
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۳۹ - خربوزه
چون یار روان بسوی من خربزه داشت
از بوسه لعلم طلب جایزه داشت
آن خربزه بس خوش مزه و شیرین بود
اما طعمش بیشتر از آن مزه داشت
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۴۰ - نیلوفر
ای ترک بدیع و دلبر سیمین بر
دادم ز برایت ارمغان نیلوفر
از خط تو و روی منش هست نشان
وز تاب من و زلف تواش هست خبر
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۴۱
نیلوفر تازه داده بودی یارا
شرمنده ز لطف خود نمودی ما را
گر شکوه ات از سپهر نیلی رنگ است
خوش باش بکام تو کنم دنیا را
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۴۲ - نرگس
در باغ سحر نرگس تر دیده گشود
با چشم تواش بنای هم چشمی بود
من نیز ز خشم دیده اش برکندم
بستان و بزیر پای خود افکن زود
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۴۳
زان نرگس تازه کز بر یار آمد
صد گونه ضیاء به چشم خون بار آمد
تو همچو بنفشه خفته من چون نرگس
چشمم همه شب ز غصه بیدار آمد
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۴۴ - نارنج
ای غبغب تو برده گرو از نارنج
پیش تو برند دستها همچو ترنج
نارنج فرستادمت اینک یعنی
از بنده خطائی ار شود دیده، مرنج