مهستی گنجوی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۶
صحبت بیخرد، سخندان را
هم به کردار گاو بد باشد
گرچه بسیار شیر دوشی از او
آخر کار او لگد باشد
مهستی گنجوی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۷
پوستینی بخواستم از تو
تا زمستان به سر بریم در آن
حرمت ما بر تو بود چنانک
حرمت پوستین بر تابستان
بده ای خواجه پوستینم هین
[...]
مهستی گنجوی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۸
بخدائی که . . . ن
فرض کردست بندگی کردن
که مرا مرگ خوشتر از آنک
این چنین با تو زندگی کردن
مهستی گنجوی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۹
درد هجران تو خون کرد دلم
ثم اجری الدم من آماقی
ساقیام داد از آن درد خلاص
احسن الله جزاء الساقی
مهستی گنجوی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۰
. . . آلوده بیاری و نهی بر . . .س من
بوسهای چند به تزویر دهی بر نس من
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۲۱ - ۵ - النوبة الثالثة
دلم کو با تو همراهست و همبر
چگونه مهر بندد جای دیگر
دلی کو را تو هم جانی و هم هوش
از آن دل چون شود یادت فراموش
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الحمامة المطوقة و الجرذ والغراب والسلحفاة والظبی » بخش ۲
درفشان لاله در وی چون چراغی
ولیک از دود او بر جانش داغی
شقایق بر یکی پای ایستاده
چو بر شاخ زمرد جام باده
نظامی عروضی » چهارمقاله » مقالت دوم: در ماهیت علم شعر و صلاحیت شاعر » بخش ۲ - در ناگزیری بقای اسم پادشاه از شاعران نیکو
از آن چندان نعیم این جهانی
که ماند از آل ساسان و آل سامان
ثنای رودکی ماندهست و مدحت
نوای باربد ماندهست و دستان
نظامی عروضی » چهارمقاله » مقالت دوم: در ماهیت علم شعر و صلاحیت شاعر » بخش ۲ - در ناگزیری بقای اسم پادشاه از شاعران نیکو
بسا کاخا که محمودش بنا کرد
که از رفعت همی با مه مرا کرد
نبینی زآن همه یک خشت بر پای
مدیح عنصری ماندهست بر جای
ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱
چون اشتیاق من به تو افزون ز شرح بود
ممکن نشد که شرح دهم اشتیاق را
از وحشت فراق تو تلخ است روز من
اندازه جز خدای نداند فراق را
ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲
خیال تو یک ساعت از چشم من
نگردد چو مهر تو از دل جدا
نگشتی مرا چون خیالت تمام
گرت چون خیال تو بودی وفا
ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳
ز بخشندگان صحن عالم تهی شد
قضا مرگ بخشید بخشندگان را
چنان نحس شد دور گیتی که گویی
سعادت نماندهست رخشندگان را
ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴
مویم سپید و نامه سیه ماند از گناه
جز عذر و توبه چاره ندانم گناه را
خواهم که عفو و رحمت و لطف تو ای خدا
در کار این سپید کند آن سیاه را
ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵
همه از عشق زندگانی خویش
دوست می داشتم جوانی را
پیری آمد و زو بتر به جهان
دشمنی نیست زندگانی را
ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶
اهل عطا کسی است که فضلی بود در او
نبود هر آن عطا که بدین کس دهی خطا
ناکس بود کسی که در او هیچ فضل نیست
ناکس بود کسی که به ناکس دهد عطا
ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷
هرکه سعی بد کند در حق خلق
همچو سعی خویش بدبیند دعا
همچنین فرمود ایزد در نبی
لیس للانسان الا ماسعی
ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸
چرا تفاخر جویی بر این و آن به لقب
چرا تکبر برزی بر این و آن به خطاب
گر از خطاب و لقب هیچ کس بزرگ شود
ربود گوی بزرگی جریده القاب
ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹
ننویسی جواب نامه من
نامه من نیرزدت به جواب
ای عجب فضل تو روا دارد
کز لب تشنه بار گیرد آب
ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰
جهانی منم بی نصیب از جهان
ز روی مثابت ز رای مصیب
که را داری اندر جهان جز مرا
جهانی ز مال جهان بی نصیب
ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱
ای فلک قدری که شمس دین و دین دولتی
دولت تو دولت دنیا و دین و دولت است
از علو همت تو آسمان را غیرت است
وز جمال طلعت تو مشتری را خجلت است
گر جمال ملتی، شاید که اخلاق تو را
[...]