گنجور

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۵ - قطعه

 

هزار شکر که هرچند خامه فرسودم

دهان به مدح و به ذم کسی نیالودم

مرا نبود طمع خلق را کرم زین رو

من از معاملهٔ هجو و مدح آسودم

به هیچ قیمت نفروختم جواهر خویش

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۶ - قطعه

 

مرا صغیر تخلص به‌جا بود که سه چیز

مراد دارم و هستم از این تخلص شاد

در اول اینکه به عهد صغارتم ایزد

زبان به گفتن اشعار جان‌فَزا بگشاد

به دوم اینکه نگیرند اکابرم خرده

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۷ - قطعه

 

پرسید سائلی ز من آن آب خشگ چیست

کز چشمه کشت جاری و آن چشمه تر نکرد

گفتم که هست آن ادبیات بی‌فروغ

کاندر وجود قائل خود هم اثر نکرد

صغیر اصفهانی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱ - چشمت کور!

 

خیال خواجگیت بود، بر تمام جهان

شدی ز خانه خود هم جواب، چشمت کور!

جزای نیت زشت تو هست، این که چنین:

ز هر کنار شوی طرد باب، چشمت کور!

شدی ز خوی بد و فعل زشت و نیت شوم

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲ - آهن پرنده!

 

در قرن بیستم بشود، آدمی سوار

بر آهنی پرنده، دل آکنده از بخار

وآنگه رهی که ما به دوسالش کنیم طی

او در هوا دو روزه، از آن را کند گذار!

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳ - عید خون

 

ای بشر! مظهر ظرافت شو

نه ز سر تا به پا، قباحت باش

مرضی، مانع شرافت توست

در پی رفع این نقاهت باش

وین تعدی است بر حقوق بشر

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴ - خانه بیگانه!

 

امان از خویش را بی‌خانه دیدن

خود اندر خانه بیگانه دیدن

سپس بیگانه بی‌خانمان را

به جای خویش صاحبخانه دیدن!

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵ - روش ناپسند

 

ای دغل! با همه کس، ناکسی اظهار مکن

ناکسی باش ولی با کسی اظهار مکن!

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶ - تمثال عشقی

 

مکش که بیهده این نقش می کشی نقاش

که خون بگریی: اگر پی بری به احوالم؟

چه حاجت است پس از من بماند این تمثال؟

فلک چه کرد به من، تا کند به تمثالم!

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷ - جام عمر

 

الا ای مرگ! در جانم درآویز

که جام عمر من، گردید لبریز!

چسان من زنده مانم: ملک ایران

به سر گیرد دوباره، دور چنگیز

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸ - کابینه نیم بند!

 

ای یار لطیفه‌گوی مرشد!

با آن همه منطق چرندی

«کابینه نیم بند» خواندی

این دولت آبروی‌مندی

دیدی که به رغم گفته تو

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸ - کابینه نیم بند!

 

آن زن که عفیف و بی‌کمال است

ز آن عالمه لوند بهتر

آن میوه که بو ندارد اصلا

زآن میوه که کرده گند بهتر

زآن دولت عهد با عدو بند

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸ - کابینه نیم بند!

 

آن زن که نجیبه و عفیف است

در خانه نشسته باد بهتر

بر خود در خلوت و ره غیر

بگشوده و بسته باد بهتر

ور بند از ارش نیست محکم

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸ - کابینه نیم بند!

 

گفتی که زن نجیبه باید:

در خانه نشسته، کم خروشد

آن زن که نجیبه است با کس

از خانه برون، همی‌نجوشد

هرجا که رود تو مطمئن باش

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹ - در لباس نیستی

 

عشقی ار مجهول، چون اسرار عالم زیستی!

هر کسی گردد به گرد تو، ببیند چیستی؟

خواهی ار چون نقطه سرگردان تو عالم شوند

هستی خود را بپوشان در لباس نیستی

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰ - راه نجات

 

دانه با خاک چو پیوست، سری پیدا کرد

هر که شد خاک نشین، برگ و بری پیدا کرد

تا پریشان نشوی، راه به مقصد نبری

بیضه چون جامه فرو ریخت، پری پیدا کرد

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲ - سایه مرد

 

مر تو را ای مرد! زن خوش سایه است

لاجرم: چون سایه، اقبالت کند

هر چه دنبالش کنی، بگریزد او

هر چه بگریزی تو، دنبالت کند

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳ - سیاست انگلیس

 

نازم به گوی‌بازی مردان انگلیس

خم گشته پشت دهر، ز چوگان انگلیس

ایران و هند و تازی و سودان و ترک و چین

افتاده همچو: گوی، به میدان انگلیس

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۵ - عید قربان

 

مرا عزاست نه عید! این چه عید قربان است؟

که گوسفند وطن، زیر تیغ خصمان است!

الان که عید من امروز نیست، چون: قربان

شوم پی وطن؟ آن روز عید قربان است!

مرا به جامه عیدی مبین، دلم خون است

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۶ - افتخار شاعر

 

سوگند به مردی، ار پی زر گردم

نامردم اگر، ز گفته ام برگردم!

خوانند مرا همسر قارون و روچلد

گر زآنکه کلانترین توانگر گردم

بگذار، ادیب بی بضاعت باشم

[...]

میرزاده عشقی
 
 
۱
۳۹۰
۳۹۱
۳۹۲
۳۹۳
۳۹۴
۴۰۰