عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۰۱
چهار چیز بدو چیز داد نیز هم او
بخلق زهد و امان و بدین صلاح و نظام
عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۰۲
چون به ایشان باز خورد آسیب شاه کامیاب
جنگ ایشان عجز گشت و سحر ایشان بادزم
عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۰۳
سر زلف مشکین جانان من
مرا کشت و پیچید بر جان من
ایا ترک سیمین تن سنگدل
هویدا بتو راز پنهان من
دو ابرند زلف تو و چشم من
[...]
عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۰۴
بکرد با دل تو ای ملک وفا بیعت
بکرد با سیر پاک تو هنر پیمان
ز طبع و دست تو گیرد همی سخا حجت
ز خاطر تو نماید همی خطر برهان
بطاعت تو نیارد همی قضا غفلت
[...]
عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۰۶
پاسخی ده تا نشان یابم ز ناپیدا دهان
در جهان هرگز که دید از چیز ناپیدا نشان
مردمان پیدا دهان دارند و ناپیدا سخن
تو چرا پیدا سخن داری و ناپیدا دهان
عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۰۷
آیین عجم رسم جهاندار فریدون
بر شاه جهاندار فری باد و همایون
عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۰۸
از فتح و ظفر بینم بر نیزۀ تو عقد
وز فرّ و هنر بینم بر دیزۀ تو یون
عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۰۹
زین هر دو زمین هر چه گیا روید تا حشر
بیخش همه روئین بود و شاخ طبر خون
عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۱۰
ز خون دشمن او شد ببحر مغرب جوش
فکند تیغ یمانش رخش در عمان
عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۱۱
ز میغ نزم کزان روز روشن از مه تیر
چنان نمود که تاری شب از مه آبان
عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۱۲
کنند واجب جذری هم اندر آن ساعت
بهر شبی و سپارد بناقد وزّان
عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۱۳
ز بهر سور ببزم تو خسروان جهان
همی زنند شب و روز ماه بر کوهان
عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۱۴
چو بر روی ساعد نهد سر به خواب
سمن را ز پیلسته سازد ستون
عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۱۶
زان ملک را نظام و ازین عهد را بقا
زان دوستان بفخر و ازین دشمنان شمان
عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۱۷
از آرزوی روی گل و روی دوستان
زرّین شدست روی من و روی بوستان
عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۱۸
چون سیم سفچه شاخ درختان جویبار
چون زرّ خفچه برگ درختان بوستان
گر بوستان بباد خزان زرد شد رواست
اندی که سرخ ماند روی خدایگان
عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۱۹
دریا گر آن بود که بدو در گهر بود
دریاست مدح گوی خداوند را دهان
در زیر امر اوست جهان و جهان خود اوست
یا رب خدایگان جهانست یا جهان
عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۲۰
آبست و زعفران حسد تو که حاسدت
بر چشم چشمه دارد و بر چهره زعفران
عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۲۱
نا داده سود باشد و داده زیان بخلق
او داده سود بیند و نا داده را زیان