گنجور

عراقی » لمعات » لمعۀ چهاردهم

 

خیال کژ مبر اینجا و بشناس

هر آن کو در خدا گم شد خدا نیست

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ چهاردهم

 

گر جمله توئی همه جهان چیست؟

ور هیچ نیم من این فغان چیست؟

هم جمله توئی و هم همه تو

آن چیز که غیر تو است آن چیست؟

چون هست یقین که نیست جز تو

[...]

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ پانزدهم

 

آن کس که هزار عالم از رنگ نگاشت

رنگ من و تو کجا خرد؟ ای ناداشت

این رنگ همه هوس بود یا پنداشت

او بی‌رنگ است، رنگ او باید داشت

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ پانزدهم

 

نمی‌رفتم بلا شد بوی زلفش

خراب اندر پی آن بویر فتم

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ پانزدهم

 

روی صحرا چو همه پرتو روی تو گرفت

نتواند نفسی سایه بر آن صحرا شد

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ پانزدهم

 

تا جنبش دست هست مادام

سایه متحرک است ناکام

چون سایه ز دست تافت مایه

پس نیست خود اندر اصل سایه

چیزی که وجود او بخود نیست

[...]

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ شانزدهم

 

آفتابی است حضرتش که دو کون

پیش او سایه بان همی یابم

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ شانزدهم

 

نسبت فعل و اقتدار بما

هم از آن رو بود که او باشد

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ شانزدهم

 

هم از او دان که جان سجود کند

ابر هم ز آفتاب جود کند

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ هفدهم

 

گر ز خورشید بوم بی نور است

از پی ضعف خود، نه از پی اوست

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ هفدهم

 

هرچه روی دلت مصفاتر

زو تجلی ترا مهیاتر

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ هفدهم

 

مست از می عشق آنچنانم که اگر

یک جرعه از این بیش خورم نیست شوم

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ هفدهم

 

شربت الحب کاساً بعد کأس

فما نفد الشراب و ما رویت

گر در روزی هزار بارت بینم

در آرزوی بار دگر خواهم بود

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ هژدهم

 

تا چشم باز کردم، نور رخ تو دیدم

تا گوش برگشادم آواز تو شنیدم

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ هژدهم

 

هر بوی که از مشک و قرنفل شنوی

از دولت آن زلف چو سنبل شنوی

چون نالۀ بلبل از پی گل شنوی

گل گفته بود گرچه ز بلبل شنوی

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ نوزدهم

 

اگر بساغر دریا هزار باده کشد

هنوز همت او بادۀ دگر خواهد

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ نوزدهم

 

بتی کز حسن در عالم نمی‌گنجد عجب دارم

که دایم در دل تنگم چگونه خان و مان سازد؟

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ نوزدهم

 

ساقی و می حریف و پیمانه همو

شمع و لگن و آتش و پروانه همو

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ نوزدهم

 

گرچه در زلف تو است جای دلم

در میان دل حزین منی

تا بدانی که از لطافت خویش

هم تو در بند زلف خویشتنی

عراقی
 

عراقی » لمعات » لمعۀ نوزدهم

 

گفتم که: کرائی تو بدین زیبائی؟

گفتا: خود را، که خود منم یکتائی

هم عشقم و هم عاشق و هم معشوقم

هم آینه هم جمال و هم بینائی

عراقی
 
 
۱
۱۴۹۸
۱۴۹۹
۱۵۰۰
۱۵۰۱
۱۵۰۲
۶۴۶۲