عراقی » لمعات » لمعۀ چهاردهم
گر جمله توئی همه جهان چیست؟
ور هیچ نیم من این فغان چیست؟
هم جمله توئی و هم همه تو
آن چیز که غیر تو است آن چیست؟
چون هست یقین که نیست جز تو
[...]
عراقی » لمعات » لمعۀ پانزدهم
آن کس که هزار عالم از رنگ نگاشت
رنگ من و تو کجا خرد؟ ای ناداشت
این رنگ همه هوس بود یا پنداشت
او بیرنگ است، رنگ او باید داشت
عراقی » لمعات » لمعۀ پانزدهم
تا جنبش دست هست مادام
سایه متحرک است ناکام
چون سایه ز دست تافت مایه
پس نیست خود اندر اصل سایه
چیزی که وجود او بخود نیست
[...]
عراقی » لمعات » لمعۀ هفدهم
شربت الحب کاساً بعد کأس
فما نفد الشراب و ما رویت
گر در روزی هزار بارت بینم
در آرزوی بار دگر خواهم بود
عراقی » لمعات » لمعۀ هژدهم
هر بوی که از مشک و قرنفل شنوی
از دولت آن زلف چو سنبل شنوی
چون نالۀ بلبل از پی گل شنوی
گل گفته بود گرچه ز بلبل شنوی
عراقی » لمعات » لمعۀ نوزدهم
بتی کز حسن در عالم نمیگنجد عجب دارم
که دایم در دل تنگم چگونه خان و مان سازد؟
عراقی » لمعات » لمعۀ نوزدهم
گرچه در زلف تو است جای دلم
در میان دل حزین منی
تا بدانی که از لطافت خویش
هم تو در بند زلف خویشتنی
عراقی » لمعات » لمعۀ نوزدهم
گفتم که: کرائی تو بدین زیبائی؟
گفتا: خود را، که خود منم یکتائی
هم عشقم و هم عاشق و هم معشوقم
هم آینه هم جمال و هم بینائی