گنجور

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۷۵

 

آن کس که دلی را به تو آسان بدهد

جان نیز به حق کز بُن دندان بدهد

من عاشق صادق تو آن را دیدم

کز عشق تو آهی زند و جان بدهد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۷۶

 

عشّاق کجا زبوی و رنگ اندیشند

یا از غم هجر و دل تنگ اندیشند

گفتی که شود نام نکو در سر عشق

کی دل شدگان زنام و ننگ اندیشند

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۷۷

 

در بیشهٔ عشق شیربازی نبود

انصاف که کار عشق بازی نبود

هرگه که دو اهل دل به هم بنشینند

شاهد باشد ولیک بازی نبود

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۷۸

 

وه وه که دلم به غم گرفتار افتاد

در دام ستمگر و جگرخوار افتاد

با او بنسازم چه کنم بگریزم

عشق است نه بازی چه کنم کار افتاد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۷۹

 

عشقت صنما به زور و زر برناید

بی درد دل و خون جگر برناید

در عشق تو سرمایهٔ تو یک نفس است

ترسم که فروشود دگر برناید

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۸۰

 

هر دل که زعشق او امانش نبود

جز بر در شاهد آستانش نبود

فی الجمله سماعی که درو شاهد نیست

مانند بتی بود که جانش نبود

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۸۱

 

در کوی تو هیچ کس ره آسان نبرد

جز شیفتهٔ بی سر و سامان نبرد

و آن کس که به دام عشق تو پای نهاد

تا سر ندهد زدست تو جان نبرد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۸۲

 

عشق آن نبود که آرزو می زاید

وز خط خوش و خال نکو می زاید

در حجرهٔ امکان تو زان سوی دو کون

شمعی است کی نور عشق ازو می زاید

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۸۳

 

مخلوق زعاشقی نشان چون یابد

کز روح سبک شخص گران چون یابد

عشق آتش تیز است و تو کاه [و] کبریت

کبریت و کَه از آتش امان چون یابد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۸۴

 

زاول که مرا عشق نگارم بُر بود

همسایهٔ من زنالهٔ من نغنود

و اکنون کم شد ناله و عشقم افزود

آتش که همه گرفت کم گردد دود

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۸۵

 

افسوس که عمر رفت در گفت و شنید

وز نور وصال پرتوی نیست پدید

از عشق و حدیث عشق گویی ما را

بیش از هوسی و گفت و گویی نرسید

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۸۶

 

کرده است مرا عشق تو زان گونه شکار

کز مستی عشق تو نگردم هشیار

گر من منم و غم غم عشقت ناچار

سر در سر کار تو کنم آخر کار

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۸۷

 

با عشق تو چون فتاده ما را سروکار

گو بر سر ما تیر ملامت می بار

دست من و دامن تو امشب تا روز

امشب من [و] وصل یار و فردا سر[و] دار

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۸۸

 

در عشق تو دل را نبود هیچ فتور

از سایهٔ تست چشم جانم پرنور

در پای تو میرم به یقین آخر کار

در پای تو مرده به که از چشم تو دور

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۸۹

 

ای دل بر یار گر نمی یابی بار

پادار وزو تو سر مگردان زنهار

کاندر ره عشق چون ثباتت باشد

ناچار به مقصود رسی آخر کار

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۹۰

 

عشق تو کزو رمند مردان چون شیر

مردی ورزد زجان خود آمده سیر

من خود دانم که نیستم مرد تو لیک

بیچاره نوازی توَم کرد دلیر

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۹۱

 

هر دل که غم عشق تو را گشت شکار

با کعبه و بتخانه ندارد پیکار

چون در ره عشق کفر و دین یک رنگ اند

بتخانه و کعبه را در آن راه چه کار

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۹۲

 

تا چند حدیث قامت و زلف و عذار

تا کی باشی تو طالب بوس و کنار

گر زانک نئی دروغ زن عاشق وار

در عشق آویز و آرزو را بگذار

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۹۳

 

عشق آفت نقصان نپذیرد هرگز

وین آینه زنگار نگیرد هرگز

هرگه که دل از دوست جفایی بیند

بیمار شود ولی نمیرد هرگز

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۹۴

 

گر در ره عشق او نباشی سرباز

زنهار مکن حدیث عشقش آغاز

گر روشنیی می طلبی همچون شمع

پروانه صفت تو خویشتن را درباز

اوحدالدین کرمانی
 
 
۱
۱۳۱۰
۱۳۱۱
۱۳۱۲
۱۳۱۳
۱۳۱۴
۶۴۶۲