گنجور

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۲۱

 

اسباب وجود دم به دم تشویش است

تا با تو توی است بر ارم تشویش است

فارغ شدن و تکیه بر اسباب فراغ

زآنجا که فراغت است هم تشویش است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۲۲

 

ناجنسان را تو محرم راز مکن

جز خدمت محرمان تو دمساز مکن

خواهی که سخن زپرده بیرون نشود

خونابه همی خور و دهن باز مکن

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۲۳

 

اسرار که سخت است سخن سست مگو

نی کم کن و آنک عقل واجُست مگو

دانستنی اش مرتبهٔ تُست بدان

ناگفتنی اش مصلحت تُست مگو

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۲۴

 

آیات کتاب حق همی خوان و مپرس

واین ناقهٔ پی بریده می ران و مپرس

خواهی که سِرَت زپرده بیرون نشود

می بین و مگو با کس و می دان و مپرس

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۲۵

 

دردا که درین سوز و گدازم کس نیست

همراه درین راه درازم کس نیست

در قعر دلم جواهر راز بسی است

اما چه کنم محرم رازم کس نیست

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۲۶

 

از عمر نصیب جاودانی برگیر

سرمایهٔ حاصل جوانی برگیر

می دان که حیات همچو گنجی است روان

از گنج هر آنچ می توانی برگیر

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۲۷

 

آن را که طریق نیکبختی باید

گوش و دل و دیده هر سه را بگشاید

بردارد آنچ حال او را شاید

بگذارد آن را که به کارش ناید

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۲۸

 

غافل منشین که این زمانی است عزیز

هر دم که برآید از تو جانی است عزیز

عمری که بیاید و بخواهد رفتن

ضایع مکنش که خون بهایی است عزیز

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۲۹

 

تخمی دو سه بی وقت بپاشیم مگر

حالی به دروغ بر تراشیم مگر

عمری به هوس با دگران ما کردیم

روزی دو سه نیز با تو باشیم مگر

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۳۰

 

ای دل چه کری کند مشوش بودن

وز بهر دو روزه عمر سرکش بودن

بنیاد سرای عمر بر هیچ افتاد

خوش نیست برای هیچ ناخوش بودن

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۳۱

 

خود را چو دمی ز دهر خرّم یابی

از عُمر نصیب خویش آن دم یابی

زنهار که ضایع نکنی آن دم را

باشد که چنان دمی دگر کم یابی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۳۲

 

با ما تو هر آنچ گویی از کین گویی

پیوسته مرا ملحد و بی دین گویی

من خود بترم از آنچ می گویی تو

انصاف بده تو را رسد کاین گویی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۳۳

 

ای خواجه یکی کام روا کن ما را

دم در کش و در کار خدا کن ما را

ما راست رویم ولی تو کژ می بینی

رو چارهٔ دیده کن رها کن ما را

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۳۴

 

یکباره برون نیامده از پی و پوست

دعوی سری مکن دلا کاین نه نکوست

شیخی خواهی برو مریدی می کن

کان کس که مرید شد مراد همه اوست

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۳۵

 

داری سر کارزار میدان این است

پیدا کن اسرار مریدان این است

ای بی کاران ار سر و کاری دارید

کار این کار است و راه مردان این است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۳۶

 

بس خون جگر که شیخ من با من خورد

تا کرد مرا چنین که می بینی مرد

من بد بودم شیخ مرا نیکو کرد

من نیز همان کنم که او با من کرد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۳۷

 

بر خود چو نئی به بی تباهی منکر

بر ما چه شوی به بی گناهی منکر

انکار و ارادتت مرا یکسان است

خواهی تو مرید باش و خواهی منکر

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۳۸

 

هر شیخ که او علم ندارد در تن

او نتواند مرید را پروردن

این شیخی را علم و عمل می باید

بی علم چه لایق است شیخی کردن

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۳۹

 

اندر ره عشق اگر تکلّف نکنی

گر جان خواهد زتو توقّف نکنی

گیرم که تکلّف نکنی در باقی

شاید [که] تکلّف به تکلّف نکنی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۴۰

 

تا جان خودت به دست سودا ندهی

وآن را که تکلّف است ره واندهی

از دست تکلّف بستان دامن خویش

تا دامن جان به دست غوغا ندهی

اوحدالدین کرمانی
 
 
۱
۱۲۹۴
۱۲۹۵
۱۲۹۶
۱۲۹۷
۱۲۹۸
۶۴۵۴