گنجور

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۸۰

 

دستِ دل ما هر چه تهی تر خوش تر

و آزادی دل زهرچه خوش تر خوش تر

عیش خوش مفلسانه یک چشم زدن

از مملکت هزار قیصر خوش تر

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۸۱

 

شاهان همه دولت از فقیران طلبند

صحبت همه از نشست پیران طلبند

تو بر سر و پا برهنگی شان منگر

گنج از همه خانه های ویران طلبند

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۸۲

 

آزادی مرد هر چه خواهی ارزد

و این حال زماه تا به ماهی ارزد

افسوس که از دست بدادی به هوس

آن درویشی که پادشاهی ارزد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۸۳

 

هرگه که تو آوری بیانی از فقر

در حال تو را دهند جانی از فقر

تا ترک وجود هر دو عالم نکنی

معلوم نگرددت نشانی از فقر

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۸۴

 

درویش همیشه بی نوا اولی تر

نزل ره درویش بلا اولی تر

آنجا که نشان جان نباشد لایق

گر ترک کنی کار تو را اولی تر

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۸۵

 

در راه طلب خدمت درویشان کن

بیگانه مباش یاری خویشان کن

با خود مکن آن جنگ که نامردمی است

و آن صلح که با خود است با ایشان کن

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۸۶

 

در درویشی کار به صدق است و یقین

در درویشی کار نه کفر است و نه دین

درویش کسی بود که بیزار بود

از کفر و زاسلام و زدنیا و زدین

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۸۷

 

در فقر اگر دمی تو با حق داری

سرمایهٔ عاشقان مطلق داری

گر بوی وصالش به مشام تو رسد

منصور شوی بانگ اناالحق داری

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۸۸

 

تا ظن نبری که غمخوری درویشی است

یا بی کسی و مختصری درویشی است

تو پنداری که مفلسان درویشند

سرمایهٔ هر توانگری درویشی است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۸۹

 

در عالم فقر ار سر هر پر هوسی

سرمست همی دوند هر نیک و خسی

در فهم فرو شدند از وهم بسی

وز وهم نیامده است در فهم کسی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۹۰

 

خود دمدمه ای است آدمی از دم او

عالم همه سایه است از عالم او

تاج سر کیقباد و جمشید ارزد

خاک قدم سوختگانِ غم او

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۹۱

 

امروز چو ناصر فقیران باشی

فردا زقبیل دستگیران باشی

خاک کف پای جمله درویشان شو

تا تاج سر جمله امیران باشی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۹۲

 

دردی است طمع که نیستش درمانی

گنجی است یقین که نیستش پایانی

خاک در فقر توتیایی است بزرگ

کان حیف بود به چشم هر سلطانی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۹۳

 

درویشان را عار بود محتشمی

در دیده شان نار بود محتشمی

او را که رسد از گل درویشی بوی

بر خاطر او خار بود محتشمی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۹۴

 

با فقر نشین اگر تو همدم خواهی

فقر است اگر ملک مُسلَّم خواهی

خاک کف پای این گدایان را خواه

گر افسر سروران عالم خواهی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۹۵

 

درویش ز درویشی از آن می نرهد

کاین دهر درم به جای خود می ننهد

آن را که دل است هیچ درویشی نیست

و آن را که به دست است دلش می ندهد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۹۶

 

گر مرکب عشق نیکوان خواهی تاخت

با سوختگان چو شمع می باید ساخت

دانی زچه شد شاهدی شمع به جمع

آسایش جمع جست و خود را در باخت

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۹۷

 

جانی که زمهر زیر میغش داری

باید که همیشه زیر تیغش داری

جان و دل تو که هردوان بخشش اوست

خود آن ارزد کزو دریغش داری

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۹۸

 

تا تو نشوی فرد به فردی نرسی

در راه یگانگی به مردی نرسی

تا تو غم نام و ننگ خواهی خوردن

هرگز به مقام هیچ مردی نرسی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۹۹

 

در کعبهٔ دل اگر تو حاضر باشی

مانندهٔ کعبه سخت ظاهر باشی

از خود نفسی اگر مجرّد گردی

به زانک همه عمر مجاور باشی

اوحدالدین کرمانی
 
 
۱
۱۲۹۲
۱۲۹۳
۱۲۹۴
۱۲۹۵
۱۲۹۶
۶۴۵۴