گنجور

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۴۰

 

گر دل زتو بگسلد به غم بشکنمش

یا از بر خویشتن برون افکنمش

گر دیده به غیر تو به کس در نگرد

یا پُر کنمش زخون و یا بَر کنَمش

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۴۱

 

یا رب چه خوش است زلف خم در خم او

و آن عارض چون شیر و می اندر هم او

شد زنده دل مردهٔ اوحد زدمش

بی شک دم عیسوی است امشب دم او

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۴۲

 

آنی که فلک با تو درآید به طرب

گر آدمئی شیفته گردد چه عجب

جز بندگی تو من نخواهم کردن

خواهی بطلب مرا و خواهی مطلب

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۴۳

 

دردا که درون صفه ما را ره نیست

و افسوس که سوی وصل ره کوته نیست

ای بس که گذشت صبحها از من و تو

وز سرّ صبوح این دل ما آگه نیست

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۴۴

 

ای دل صفت جمال او نتوان گفت

وز مرتبهٔ کمال او نتوان گفت

هر چند مقرّبی ولی از هیبت

هرگز سخن وصال او نتوان گفت

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۴۵

 

گفتی که به عقل باش کاین رسوایی است

برجستن و بانگ داشتن شیدایی است

تو معذوری که این چنین سَودا را

آن کس داند که همچو من سودایی است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۴۶

 

تا قسم من سوخته خود حرمان است

یا خود غم عشق درد بی درمان است

القصّه به هر کسی که در می نگرم

همچون من پای بسته سرگردان است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۴۷

 

آنها که زاصل عقل سرگردانند

بر آتش خشم آب حلم افشانند

در جُستن نقطهٔ وفا چون پرگار

پابرجایند اگر چه سرگردانند

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۴۸

 

آنها که سرانند به سرگردانند

با سر زسری خویش سرگردانند

سررشتهٔ مقصود به دست کس نیست

در پای مراد جمله سرگردانند

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۴۹

 

کو دل که بدان دل غم جان شاید خورد

کو جان که بدو دلی بشاید پرورد

کو عقل کزو قصّه توان کوته کرد

کو صبر که من پای نشانم در درد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۵۰

 

دل رفته و عشق آمده تا خود چه کند

جان داده و غم بستده تا خود چه کند

از حالت خود نشان نمی دانم داد

کاری است به هم برشده تا خود چه کند

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۵۱

 

تا عشق توَم سلسله می جنباند

کو عقل و کجا صبر که برجا ماند

سرگردانان در ره تو بسیارند

کس نیست که سررشتهٔ خود می داند

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۵۲

 

خواهی که برم سرّ تو مکنون باشد

واین واقعه از حدّ من افزون باشد

در دریایی فکندیم بی پایان

وآنگه گویی غرقه مشو، چون باشد؟

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۵۳

 

در هیچ سری مایهٔ اسراری نه

کس را خبر از اندک و بسیاری نه

هر طایفه ای گرفته کاری بر دست

و آنگاه به دست هیچ کس کاری نه

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۵۴

 

هر دل نبود قابل اسرار خدا

در هر کویی نگنجد ابرار خدا

هستند عقول یکسر ار درنگری

سرگشته و واله شده در کار خدا

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۵۵

 

از کتم عدم چون که برون افتادم

در چاه وجود سرنگون افتادم

هر دم به وجود خویش با خود گویم

من کیستم؟ این چه جاست؟ چون افتادم؟

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۵۶

 

در من نگرم زپای تا سر هیچم

چون ذرّه بر مهر منوّر هیچم

نه عقل نه دل نه صبر نه حال نه مال

حاصل همه این است که من بر هیچم

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۵۷

 

ای دوست بیا و غم بی حاصل بین

تشویش دل و خرابی منزل بین

در منزل سالوس و محال و هوس است

از بهر خدا بیا و حال دل بین

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۵۸

 

یا روی دلم به سوی دیگر گردان

یا مقصد خود مرا میسّر گردان

گه عاشق و گه عشق و گهی معشوقه

معذورم دار اگر شوم سرگردان

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۵۹

 

گویند مرا چرا شدی سودایی

آن به که کنی به صبر پابرجایی

صد عقل فدای این چنین سودا باد

صد صبر فدای این چنین رسوایی

اوحدالدین کرمانی
 
 
۱
۱۲۸۵
۱۲۸۶
۱۲۸۷
۱۲۸۸
۱۲۸۹
۶۴۵۴