گنجور

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۱۹۲ - الاسرار

 

تا خواجه زنور خویش منفک نشود

در عالم اهل دیده بی شک نشود

رو دیده به دست آر که اسرار خدا

با عقل مزوِّر تو مدرَک نشود

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۱۹۳ - الاسرار

 

در عالم عشق هر که را یار بود

صندوق وجودش همه اسرار بود

با این همه گر زخود نشانی بدهد

در حال مقامش رسن و دار بود

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۱۹۴ - الاسرار

 

عقل از ره تو حدیث افسانه برد

در کوی تو ره مردم بیگانه برد

هر لحظه چو من هزار دل سوخته را

سودای تو از کعبه به بتخانه برد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۱۹۵ - الاسرار

 

او را زدرون خانه دردی باید

کز قصّه شنیدن این گهر نگشاید

در خانه اگر تو را بود چشمهٔ آب

به از رودی که از آن زجایی آید

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۱۹۶ - الاسرار

 

در بادیهٔ وصال آن شهره نگار

جانبازانند عاشقان رخ یار

مانندهٔ حلّاج انا الحق گویان

و از هر کنجی هزار سر بر سرِ دار

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۱۹۷ - الاسرار

 

افتاد مرا با سر زلفین تو کار

عیبم مکن و به کار خویشم بگذار

اندر سر زلف تو دلی گم کردم

جویای دل خودم مرا با تو چکار

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۱۹۸ - الاسرار

 

هر دل که خبردار شد از اسرارش

گر نور بود سوخته شد در نارش

گر شبه سلامتی کسی را بینی

زان است که او بی خبر است از کارش

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۱۹۹ - الاسرار

 

کو دل که بگوید نفسی اسرارش

کو گوش که بشنود دمی گفتارش

معشوقه جمال می نماید شب و روز

کو دیده که تا برخورد از دیدارش

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۲۰۰ - الاسرار

 

زنهار به گفت و گوی [منشین به] او باش

غافل منشین و گم مکن عمر به لاش

خواهی که شود بر تو همه سرّی فاش

با خود می باش و با خود البتّه مباش

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۲۰۱ - الاسرار

 

چون آینه کرد صفّه ای را نقّاش

تا نقش سه صفّه رو نماید زصفاش

هستی تو چهار صفّهٔ چین علوم

یا قابل نقش باش یا آینه باش

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۲۰۲ - الاسرار

 

این راز درونی مشمر کاری خُرد

کاینجای نه صاف می گذارند نه دُرد

دنیا داری و عاقبت خواهی بُرد

این به باشد چو عاقبت خواهی مُرد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۲۰۳ - الاسرار

 

در دل سخنت چو جان نگه می دارم

خون می خورم و زبان نگه می دارم

با دل سخن وصل تو می گویم از آن

جان را به اومید آن نگه می دارم

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۲۰۴ - العرفان

 

از بهر شناختن نکو کن خود را

زیرا که سزا نکو بود نیکو را

بس نادره رسمی است که در راه طلب

تا بی تو نباشی نشناسی او را

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۲۰۵ - القضا و القدر

 

واقف نشود کسی بر اسرار قضا

بس بوالعجب است کار و بازار قضا

در کوی حقیقت همگان معذورند

کس نیست که او نیست گرفتار قضا

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۲۰۶ - القضا و القدر

 

در مطبخ عشق پاکبازان قضا

کردند به غربیل بد از نیک جدا

از چشمهٔ غربیل فروشد مقصود

مستی همه بر سر آمد اینک من و ما

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۲۰۷ - القضا و القدر

 

کار قدر از چون و چرا بیرون است

چونی و چرایی زصفا بیرون است

آن کس که به یک حرف زما برگردد

خطّش در کش کز خط ما بیرون است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۲۰۸ - القضا و القدر

 

بنیاد وجود سخت سست افتاده است

وین قابض روح نیک چست افتاده است

با کیست خصومت که حوادث را نیز

بستست که از روز نخست افتاده است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۲۰۹ - القضا و القدر

 

نیکی و بدی که در نهاد بشر است

شادی و غمی که در قضا و قدر است

با چرخ مکن حواله کاندر ره دین

چرخ از تو هزار بار سرگشته تر است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۲۱۰ - القضا و القدر

 

نقاش ازل چو نقشها می پرداخت

کس نقش سعادت از شقاوت نشناخت

امروز هر آنک از پی مقصودی تاخت

آن یافت که دی قدر برای او ساخت

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۲۱۱ - القضا و القدر

 

سرّ قدر از جهانیان پنهان است

آن سر به طریق عقل نتوان دانست

در جستن آن نقطه که مقصود آن است

چون دایره هرک هست سرگردان است

اوحدالدین کرمانی
 
 
۱
۱۲۷۲
۱۲۷۳
۱۲۷۴
۱۲۷۵
۱۲۷۶
۶۴۵۴