گنجور

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۷ - داستان گنده‌پیر و مرد جوان با زن بزاز

 

آنچه از غم هجران تو بر جان منست

من دانم و آن که آفریده‌ست مرا

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۷ - داستان گنده‌پیر و مرد جوان با زن بزاز

 

تو آن کن که از تو سزد ای نگار

من آن کرده‌ام خود که از من سزید

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۷ - داستان گنده‌پیر و مرد جوان با زن بزاز

 

کم قتیل کما قتلت شهید

ببیاض الطلی و ورد الخدود

آن شد که دلم به هر دری شد

هر لحظه اسیر دلبری شد

دل بر تو نهادم و برین قول

[...]

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۷ - داستان گنده‌پیر و مرد جوان با زن بزاز

 

نبض دل من ببین و آنگه به دلیل

بیماری عشق را علاجی فرمای

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۷ - داستان گنده‌پیر و مرد جوان با زن بزاز

 

گر خدمت ما ترا فراموش شده ست

ما را حق نعمت تو یادست هنوز

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۷ - داستان گنده‌پیر و مرد جوان با زن بزاز

 

دوری نه از آن روی چو مه می‌دارم

و الله که تخفیف نگه می‌دارم

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۷ - داستان گنده‌پیر و مرد جوان با زن بزاز

 

طلع الصبح علی اسعد فال

فاشرب الراح علی احسن حال

صبح بنمود در آفاق جمال

خیز پر کن قدحی مالامال

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۷ - داستان گنده‌پیر و مرد جوان با زن بزاز

 

شاد شو ای منهزم که در مدد تو

حمله تأیید و نصرت و ظفر آمد

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۷ - داستان گنده‌پیر و مرد جوان با زن بزاز

 

ان الامور اذا انسدت مسالکها

فالصبر یفتق منها کل ما ارتتجا

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۷ - داستان گنده‌پیر و مرد جوان با زن بزاز

 

چو بنهاد عقل تو رای صواب

ز رای صواب و خرد سر متاب

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۷ - داستان گنده‌پیر و مرد جوان با زن بزاز

 

فکیف یرجون لی سلوا

و عندی المقعد المقیم

ندیمی النجم طول لیلی

حتی اذا غارت النجوم

اسلمنی الصبح للبلایا

[...]

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۸ - آمدن کنیزک روز هفتم به حضرت شاه

 

چو از حدیقه مینای چرخ سقلاطون

نهفته گشت علامات چتر آینه گون

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۹ - داستان شاهزاده با وزیران

 

جهانگذاری که امروزش ار برانگیزی

به عالمیت رساند که اندرو فرداست

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۹ - داستان شاهزاده با وزیران

 

فلق العنان کان فوق تلیله

نمل و بین سمیعتیه صفیر

هو جنه للناظرین اذا مشی

اما اذا ما جاش فهو سعیر

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۹ - داستان شاهزاده با وزیران

 

مهره زده پشت و گاه جستن

باشد فلکش چو مهره بر دم

کز زلزله سمش بریزد

از سنبله سپهر، گندم

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۹ - داستان شاهزاده با وزیران

 

رفت آن سخنان که باز گفتیم به هم

وان وصل کزو چو گل شکفتیم به هم

اکنون باری ز یکدگر دور شدیم

تا باز چنان کجا ای افتیم به هم

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۹ - داستان شاهزاده با وزیران

 

نه هیچ ساکن و جنبان درو مگر انجم

نه هیچ طایر و سایر درو مگر صرصر

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۴۰ - آمدن دستور هفتم به حضرت شاه

 

گرچه ماهند ورچه پروین اند

از در ذم و اهل نفرین اند

سبب جنگ و ننگ و آزارند

علت رنج و خرج کابین اند

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۴۰ - آمدن دستور هفتم به حضرت شاه

 

هر که با یوسف صدیق چنان داند ساخت

هیچ دانی چه کند صحبت او با دگران؟

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۴۱ - داستان پادشاه زن دوست

 

چه گویم که خوارم ز عشق تو گویی

هم از مادر عشق زاده ست خواری

ظهیری سمرقندی
 
 
۱
۱۲۳۵
۱۲۳۶
۱۲۳۷
۱۲۳۸
۱۲۳۹
۶۴۵۴