گنجور

سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۱۲ - حکایت معروف کرخی و مسافر رنجور

 

پلید اعتقادان پاکیزه پوش

فریبندهٔ پارسایی فروش

سعدی
 

سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۱۲ - حکایت معروف کرخی و مسافر رنجور

 

گر از ناخوشی کرد بر من خروش

مرا ناخوش از وی خوش آمد به گوش

سعدی
 

سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۱۳ - حکایت در معنی سفاهت نااهلان

 

که زنهار از این کژدمان خموش

پلنگان درندهٔ صوف پوش

سعدی
 

سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۱۶ - حکایت

 

ملک را چو گفت وی آمد به گوش

دگر دیگ خشمش نیاورد جوش

سعدی
 

سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۱۷ - حکایت در معنی تواضع و نیازمندی

 

ز ویرانهٔ عارفی ژنده پوش

یکی را نباح سگ آمد به گوش

سعدی
 

سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۱۸ - حکایت حاتم اصم

 

مگس را تو چون فهم کردی خروش

که ما را به دشواری آمد به گوش؟

سعدی
 

سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۱۸ - حکایت حاتم اصم

 

تبسم کنان گفت ای تیز هوش

اصم به که گفتار باطل نیوش

سعدی
 

سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۱۹ - حکایت زاهد تبریزی

 

جوانمرد شبرو فرو داشت دوش

به کتفش برآمد خداوند هوش

سعدی
 

سعدی » بوستان » باب پنجم در رضا » بخش ۳ - حکایت تیرانداز اردبیلی

 

چو دید اردبیلی نمد پاره پوش

کمان در زه آورد و زه را به گوش

سعدی
 

سعدی » بوستان » باب پنجم در رضا » بخش ۷ - حکایت

 

به داور خروش، ای خداوند هوش

نه از دست داور برآور خروش

سعدی
 

سعدی » بوستان » باب پنجم در رضا » بخش ۸ - حکایت مرد درویش و همسایهٔ توانگر

 

بر آورد صافی دل صوف پوش

چو طبل از تهیگاه خالی خروش

سعدی
 

سعدی » بوستان » باب ششم در قناعت » بخش ۱ - سر آغاز

 

پلنگی که گردن کشد بر وحوش

به دام افتد از بهر خوردن چو موش

سعدی
 

سعدی » بوستان » باب ششم در قناعت » بخش ۳ - حکایت

 

قناعت سرافرازد ای مرد هوش

سر پر طمع بر نیاید ز دوش

سعدی
 

سعدی » بوستان » باب ششم در قناعت » بخش ۹ - حکایت

 

چه دلتنگ خفت آن فرومایه دوش

که بر سفرهٔ دیگران داشت گوش

سعدی
 

سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲ - گفتار اندر فضیلت خاموشی

 

فراوان‌سخن باشد آکنده‌گوش

نصیحت نگیرد مگر در خموش

سعدی
 

سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۴ - حکایت در معنی سلامت جاهل در خاموشی

 

تو را خامشی ای خداوندِ هوش

وقار است و نا‌اهل را پرده‌پوش

سعدی
 

سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۴ - حکایت در معنی سلامت جاهل در خاموشی

 

چو مردم سخن گفت باید به هوش

و‌گر‌‌نه شدن چون بهایم خموش

سعدی
 

سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۶ - حکایت عَضُد و مرغانِ خوش‌آواز

 

چو باطل سُرایند مگمار گوش

چو بی‌ستر بینی بصیرت بپوش

سعدی
 

سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۸ - حکایت

 

تو را دیده در سر نهادند و گوش

دهان جای گفتار و دل جای هوش

سعدی
 

سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۹ - حکایت در فضیلت خاموشی و آفت بسیار سخنی

 

چنین گفت پیری پسندیده هوش

خوش آید سخنهای پیران به گوش

سعدی
 
 
۱
۸۵
۸۶
۸۷
۸۸
۸۹
۱۷۵
sunny dark_mode