مهین بانو چو زان دولت خبر یافت

که مه در منزل پروین گذر یافت

چو آن شب نازنین را بی خبر یافت

مکافات عمل را وقت در یافت

زان تمنای شه که در خور یافت

جای جولان خویشتن دریافت

دیده چون از رخش منور یافت

دیده را از شنیده بهتر یافت

باز از سر زلف دل آشفته خبر یافت

هر رشته مقصود که گم کرد، دگر یافت

صد قافله گر سعی برد در ره کعبه

در کعبه رسد آنکه سر کوی تو دریافت

در ظلمت هجران تو با مشعل خورشید

[...]

چو از حال نبیره جد خبر یافت

به چشم نور کم کرده بصر یافت

ز قبل و بعد هر شیئی خبر یافت

ز سر و جهر او علم و اثر یافت

حدیثش را یکی از گوش سریافت

یکی از سمع ادراک و نظر یافت

خطابی را که موسی از شجر یافت

صفی آثارش از هر خشک و تر یافت