گنجور

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲۶

 

بدین سان فرستد مرا نزد شاه

که از نامور مهتری باژ خواه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲۶

 

بدان سان که با او نبینی سپاه

نه شمشیر بینی نه تخت و کلاه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲۶

 

بدو گفت چون بازگردم ز شاه

تو باید که با من بیایی به راه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲۶

 

به جایی یکی بیشه دیدم به راه

نشانم ترا در کمین با سپاه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲۶

 

فرستاده گوید که من نزد شاه

نیارم شدن در میان سپاه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲۶

 

بیاید چو بیند ترا بی‌سپاه

اگر بازگردد گشادست راه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲۷

 

سکندر بیامد به نزدیک شاه

پرستنده برخاست از بارگاه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲۷

 

ازان سان شوم پیش او با سپاه

که بخشایش آرد برو چرخ و ماه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲۷

 

برین گونه منزل به منزل سپاه

همی راند تا پیش آن رزمگاه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲۸

 

برهمن چو آگه شد از کار شاه

که آورد زان روی لشگر به راه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲۸

 

که پیروزگر باد همواره شاه

به افزایش و دانش و دستگاه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲۸

 

پرستنده آگه شد از کار شاه

پذیره شدندش یکایک به راه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲۸

 

برهمن چنین داد پاسخ به شاه

که هم آب را خاک دارد نگاه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲۸

 

چنین داد پاسخ که آز است شاه

سر مایهٔ کین و جای گناه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲۹

 

همی رفت منزل به منزل به راه

ز ره رنجه و مانده یکسر سپاه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲۹

 

یکی گفت زان فیلسوفان به شاه

که بر ژرف دریا ترا نیست راه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲۹

 

بکشتند چندان ز شیران که راه

به یکبارگی تنگ شد بر سپاه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۳۰

 

چو از دور دیدند گرد سپاه

خروشی برآمد ز ابر سیاه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۳۱

 

به تیر و به تیغ اندر آمد سپاه

تو گفتی که شد روز روشن سیاه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۳۱

 

بپرسید ازیشان سکندر که راه

کدامست و چون راند باید سپاه

فردوسی
 
 
۱
۵۳
۵۴
۵۵
۵۶
۵۷
۶۴۰