گنجور

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۳۰

 

بران بام دژ بود و چشمش به راه

بدان تا کی آید ز ایران سپاه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۳۰

 

چو جاماسپ را دید پویان به راه

به سربر یکی نغز توزی کلاه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۳۰

 

سواری همی بینم از دیدگاه

کلاهی به سر بر نهاده سیاه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۳۰

 

چو جاماسپ تنگ اندر آمد ز راه

هم از باره دانست فرزند شاه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۳۰

 

مرا بند کردند بر بی‌گناه

همانا گه رزم فرزند شاه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۳۱

 

چو شب شد چو آهرمن کینه‌خواه

خروش جرس خاست از بارگاه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۳۱

 

بخواهیم ازو کین لهراسپ شاه

همان کین چندین سر بیگناه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۳۱

 

وزانجا بیامد بدان جایگاه

کجا شاه گشتاسپ گم کرد راه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۳۱

 

بیفگند زیشان فراوان به راه

وزان جایگه رفت نزدیک شاه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۳۲

 

مرا آن بود تخت و تاج و سپاه

که خشنود باشد جهاندار شاه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۳۲

 

که بودند کشته بران رزمگاه

به سر بر ز خون و ز آهن کلاه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۳۲

 

فرستاد بدخواه را نزد شاه

به دست همایون زرین کلاه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۳۲

 

وزان جایگه شد به آوردگاه

به جنگ اندر آورد یکسر سپاه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۳۲

 

بیفشارد ران لشکر کینه‌خواه

سپاه اندر آمد به پیش سپاه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۳۲

 

خود و لشکر آمد به نزدیک شاه

پر از خون بر و تیغ و رومی کلاه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۳۳

 

خروشی برآمد ز درگاه شاه

شد از گرد خورشید تابان سیاه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۱ - داستان هفتخوان اسفندیار

 

بگویم به تأیید محمود شاه

بدان فر و آن خسروانی کلاه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۱ - داستان هفتخوان اسفندیار

 

به خورشید ماند همی دست شاه

چو اندر حمل برفرازد کلاه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۲

 

همی راند تا پیشش آمد دو راه

سراپرده و خیمه زد با سپاه

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۲

 

یکی در سه ماه و یکی در دو ماه

گر ایدون خورش تنگ باشد به راه

فردوسی
 
 
۱
۳۹
۴۰
۴۱
۴۲
۴۳
۶۳۴
sunny dark_mode