گنجور

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳۷

 

آخر چو شمع سوختم از برگ و ساز خویش

یارب نصیب‌ کس نشود امتیاز خویش

لیلی‌ کجاست تا غم مجنون خورد کسی

از خویش رفته‌ایم به توفان ناز خویش

بوی خیال غیر ندارد دماغ عشق

[...]

بیدل دهلوی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۸

 

شکر کز انجام خوب و خوبتر ز آغاز خویش

سازگاری یافتم از طالع ناساز خویش

ذره بودم آفتابم همنشین خویش کرد

صعوه بودم شاهبازم کرد هم پرواز خویش

بی زبانی را زبان دانی نمود از روی لطف

[...]

رفیق اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۴

 

باز گرد ای بی خبر از راز خویش

بازجو انجام خود ز آغاز خویش

نشاط اصفهانی
 

عمان سامانی » گنجینة الاسرار » بخش ۱۴

 

هل زمانی تا شوم دمساز خویش

بشنوم با گوش خویش آواز خویش

عمان سامانی
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » زهره و منوچهر » بخش ۲

 

کرد نهان عَجز و عیان نازِ خویش

هیمنه پی داد به آوازِ خویش

ایرج میرزا
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴۳ - کشف راز

 

گفت کسی با دگری راز خویش

کرد در آن مطلبش انباز خویش

صغیر اصفهانی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode