گنجور

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۸۳ - داستان سه فرزانه

 

وزآن پس برافکند تخم برست

همیشه چنین بودگفتن درخت

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۷ - حسب الحال

 

مرا بس ز دیوان مرا ز خدمت

خوشا روز بیکاری و وقت عطلت

بر این تیغ کوه گل انبار گویی

چو فغفور بر تختم و فور برکت

چو دولت مهیا بود مر کسی را

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲ - وصف بهار و مدح منصور بن سعید

 

هیچ جایی از ستاره روز روشن نیست نور

زین ستاره روز را چندانکه خواهی نور هست

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲ - وصف بهار و مدح منصور بن سعید

 

گر شود کافور گر باد هوا شاید همی

کز سمن چندانکه باید بر چمن کافور هست

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲ - وصف بهار و مدح منصور بن سعید

 

نرگس مخمور چشم از خواب نوشین باز کرد

تا ببیند لاله را کو همچو او مخمور هست

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲ - وصف بهار و مدح منصور بن سعید

 

فاخته گوید همی وقت سحر بر شاخ گل

هیچ کس چون من ز یار خویشتن مهجور هست؟

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲ - وصف بهار و مدح منصور بن سعید

 

گر نشاط دل قوی گردد همی نبود عجب

زانکه ما را خون رز از دیده انگور هست

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲ - وصف بهار و مدح منصور بن سعید

 

چشم بگشایید و اندر روی بستان بنگرید

تا چمن جز خلد و گلبن اندرو جز حور هست؟

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲ - وصف بهار و مدح منصور بن سعید

 

این تن از زخم زمانه راست همچون زیر شد

گر ز زخم او همی نالد کنون معذور هست

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲ - وصف بهار و مدح منصور بن سعید

 

هر زمان گویم به زاری از شکست روزگار

یارب اندر دهر چون من یک تن رنجور هست؟

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲ - وصف بهار و مدح منصور بن سعید

 

در همه عالم به حکمت بنگر ای مسعود سعد

تا بزرگی چون عمید نامور منصور هست؟

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲ - وصف بهار و مدح منصور بن سعید

 

چون حقیقت بنگرندش گر حقیقت بنگرند

پیش زور او فضل جز زور هست؟

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲ - وصف بهار و مدح منصور بن سعید

 

ای جهان فضل و دانش نیک بنگر در جهان

تا جز آن کش بنده مطبوع بد دستور هست

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲ - وصف بهار و مدح منصور بن سعید

 

بر نگیرد گاه بخشیدن جهانی مر تو را

گنج ها باید ازیرا کز سخا گنجور هست

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲ - وصف بهار و مدح منصور بن سعید

 

هر که می آید ز آفاق جهان می بر رسیم

تا به حاجت چون سرایت خانه معمور هست

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲ - وصف بهار و مدح منصور بن سعید

 

شاید ار از اصل و فضل خویشتن یادی کنی

کآن یکی مشهور بود و این دگر مذکور هست

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲ - وصف بهار و مدح منصور بن سعید

 

نظم سست آوردم و کردم گناه از دل بگوی

تا گناه من کریما نزد تو مغفور هست؟

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲ - وصف بهار و مدح منصور بن سعید

 

چون قضا بادا همیشه در جهان فرمان تو

این چنین باشد بلی کت دولت مأمور هست

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۳ - مدح ملک ارسلان

 

بالیدن و نویدن سرو و چنار بین

کاین پیر کشته گیتی طبع جوان گرفت

مسعود سعد سلمان
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۱۶۱
sunny dark_mode