ملکالشعرا بهار » ترجیعات » از زبان محمدعلی شاه مخلوع
گفتند جناب حکمفرما
زحمت چکسوز دگر بفرما
برگرد کجا که بودی آنجا
دیدم زین بیش جنگ و دعوا
ملکالشعرا بهار » مستزادها » مناظرهٔ ادبی (در جواب صادق سرمد از ادبای زمان)
ازپس مشروطه نو شد فکرها
سبکهایی تازه آوردیم ما
ملکالشعرا بهار » منظومهها » آیینۀ عبرت » بخش اول - از کیومرث تا سربداران
هم درین احوال روزی اردوان پادشا
در بر خود داشت مر اخترشماران را بپا
گفت هان بینید راز اختران را برملا
آن کسان رفتند و بنشستند در مهمانسرا
بود بر ایشان کنیزی ز اردوان فرمانروا
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » آیینۀ عبرت » بخش سوم - از کریم خان زند تا مشروطه
شد سپس فتحعلی شه اندر ایران پادشا
بود سلطانی رحیم و شهریاری با حیا
لطفها فرمود بر فتحعلی خان صبا
شعر و صنعت یافت از تشویق او قدر و بها
هم در آن ایام جنگ روس و ایران شد بپا
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » آیینۀ عبرت » بخش سوم - از کریم خان زند تا مشروطه
ما و ژاپن همسفر بودیم اندر آسیا
او سوی مقصد شد و در نیمهره ماندیم ما
ملک آلمان را منظم ساخت بیزمارک از وفا
خورد ناپلیون سوم زو شکست اندر وغا
پهنهٔ آمریک شد میدان هر زورآزما
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » جنگ تهمورث با دیوها » خطاب به زن
گاه چون دخت اتابک بیوفا
کرده خود را در ره شهوت فنا
ملکالشعرا بهار » منظومهها » جنگ تهمورث با دیوها » پیام بانو به تهمورث
زان سپس از کار دیوان بازجست
کز چه رو در جنگ، دی گشتند سست
آن دو تن گفتند کار دوش را
قصهٔ آن بزم و نوشانوش را
ملکالشعرا بهار » منظومهها » جنگ تهمورث با دیوها » پاسخ شاه به پیام پریبانو
بانو ار دارد سر صلح و وفاق
از پی دیدار ما بندد نطاق
خود به پای خویش آید پیش ما
تا که گردد رای نیکاندیش ما
ملکالشعرا بهار » تصنیفها » سرود ملی در ماهور (۱۲۹۶ خ)
خیزکه روز فتح و ظفر شد - ایران
خیزکه روزگار دگر شد وقت هنر شد - ایران
خدا ز درد و غم رهاند ما را
خدا به کام دل رساند ما را
ملکالشعرا بهار » تصنیفها » باد صبا (در دستگاه شوشتری)
ایرانیان از بهر خدا
یک دل شوید از صدق و صفا
تا چند نفاق تا کی دغلی
تا چند غرض تاکی دو دلی
آخر بس است این بد عملی
[...]
ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۷۳ - سنجر و امیر معزی
شنیدهای تو که سنجر به عمد یا به خطا
بزد به سینه سر خیل شاعران تیری
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - سرگذشت شاعر در اولین مسافرت او به تهران
بیخبر کاین حریف پر ز ریا
کهنه رندی است رفته زیر عبا
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱ - جو یک مثقالی
بود به کرمان ملکی پارسا
خلق برآسوده از آن پادشا
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱ - جو یک مثقالی
کرد بدین طرز عدالت، ادا
حق خریدار و فروشنده را
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۲۱ - طبیبان وطن
گر استفراغکی بینند در ما
بگویند آخ « کلرا» واخ « کلرا»
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۲۸ - از تهران تا قمصر
«اتل» سنگین و بار ما ز حد بیش
به تنها میزبان از ده عدد بیشا
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۲۸ - از تهران تا قمصر
ولی از سوی مغرب باد نکبا
هنوز افشاندی آتش بر سر ما