گنجور

محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل دوم - حکایاتی که بر زبان شیخ رفته » حکایت شمارهٔ ۶

 

زشت باید دید و انگارید خوب

زهر باید خورد و انگارید قند

توسنی کردم ندانستم همی

کز کشیدن سخت‌تر گردد کمند

محمد بن منور
 

محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل دوم - حکایاتی که بر زبان شیخ رفته » حکایت شمارهٔ ۱۹

 

ساقی تو بده باده و مطرب تو بزن رود

تا می‌خورم امروز کی وقت طرب ماست

می هست و درم هست و بت لاله رخان هست

غم نیست و گر هست نصیب دل اعداست

محمد بن منور
 

محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل دوم - حکایاتی که بر زبان شیخ رفته » حکایت شمارهٔ ۲۱

 

جانا بزمین خاوران خاری نیست

کش با من و روزگار من کاری نیست

با لطف و نوازش جمال تو مرا

در دادن صدهزار جان عاری نیست

محمد بن منور
 

محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل دوم - حکایاتی که بر زبان شیخ رفته » حکایت شمارهٔ ۵۸

 

از چهره همه خانه منقش کردی

وز باده رخان ما چو آتش کردی

شادی و نشاط ما یکی شش کردی

عیشت خوش باد کی عیش ما خوش کردی

محمد بن منور
 

محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل دوم - حکایاتی که بر زبان شیخ رفته » حکایت شمارهٔ ۸۲

 

ای روی تو چو روز دلیل موحّدان

وی موی تو چنان چو شب ملحد از لحد

ای من مقدم از همه عشاق چون توی

مرحسن را مقدم چون از کلام قد

مکی به کعبه فخر کند مصریان بنیل

[...]

محمد بن منور
 

محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل دوم - حکایاتی که بر زبان شیخ رفته » حکایت شمارهٔ ۸۷

 

قالواخراسان اخرجت رشأ

لیس له فی جماله

فقلت لاتنکروامحاسنه

فمطلع الشمس من

محمد بن منور
 
 
۱
۲