عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » بسم الله الرحمن الرحیم
تو نوری در تمام آفرینش
بتو بینا حقیقت عین بینش
عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در نعت سید المرسلین صلی اللّه علیه و سلم
ثنائی گو بر ارباب بینش
سزای صدر وبدر آفرینش
عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در نعت سید المرسلین صلی اللّه علیه و سلم
ز عکس ذات او دان آفرینش
حقیقت اوست نور عین بینش
عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در معراج حضرت رسالت علیه الصلوة والسلام
توئی یکتا میان آفرینش
توئی مر جمله را چون چشم بینش
عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در معراج حضرت رسالت علیه الصلوة والسلام
توئی مقصود ما در آفرینش
چه میخواهی بخواه ای عین بینش
عطار » اسرارنامه » بخش دوم » بخش ۱ - المقاله الثانیه فی نعت رسول الله صلی الله علیه و سلم
ثنائی نیست با ارباب بینش
سزای صدر و بدر آفرینش
عطار » اسرارنامه » بخش یازدهم » بخش ۲ - الحکایه و التمثیل
شهی میدید طوطی همنشینش
قفس کرده ز سختی آهنینش
عطار » خسرونامه » بخش ۲ - در نعت سیدالمرسلین خاتم النبیین صلی اللّه علیه و آله و سلم
سپهر دانش و خورشید بینش
بزیر سایهٔ او آفرینش
عطار » خسرونامه » بخش ۶ - در فضیلت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام
امام مطلق ارباب بینش
بدانش آفتاب آفرینش
عطار » خسرونامه » بخش ۱۸ - خطاب با حقیقت جان در معنی زاری كردن گلرخ
شبی بودآسمانی چون زمینش
شده روز قیامت همنشینش
عطار » خسرونامه » بخش ۱۸ - خطاب با حقیقت جان در معنی زاری كردن گلرخ
کنون چون دوست میداری چنینش
بکوشم تا برارم از زمینش
عطار » خسرونامه » بخش ۲۶ - طلب کردن قیصر باج و خراج از پادشاه خوزستان و رفتن هرمز به رسولی
نوشته نام قیصر بر نگینش
نهاد آنجا بحرمت بر زمینش
عطار » خسرونامه » بخش ۲۸ - رسیدن نامهٔ گل به خسرو و زاری کردن او و رفتن در پی گل به اسپاهان
زبان بگشاد کای بینای بینش
سر مویی ز فیضت آفرینش
عطار » خسرونامه » بخش ۲۸ - رسیدن نامهٔ گل به خسرو و زاری کردن او و رفتن در پی گل به اسپاهان
وسیلت جست از ارباب بینش
سخن گفت از نهاد آفرینش
عطار » خسرونامه » بخش ۳۰ - بیمار گشتن جهانافروز خواهر شاه اصفهان و رفتن هرمز بهطبیبی بر بالین او و عاشق شدن او بر هرمز
مهی و خوشه بسته عنبرینش
چو مشک تازه پنجه خوشهچینش
عطار » خسرونامه » بخش ۳۱ - بیمار گشتن جهان افروز
دو یارش از نبرد و زور و کینش
عجب ماندند و کردند آفرینش
عطار » خسرونامه » بخش ۴۳ - آگاهی یافتن شاه اسپاهان از بردن هرمز گل را
الا ای روشنایی بخش بینش
تویی گنج طلسم آفرینش