عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۱
ای عقل گرفته از رخت فال
بر زلف تو وقف جان ابدال
از زلف تو حل نمیتوان کرد
یک شکل ز صد هزار اشکال
شرح سر زلف تو دهم من
[...]
عطار » مختارنامه » باب پنجم: در بیان توحید به زبان تفرید » شمارهٔ ۱
ماییم که نیست غیر ما، اینْت کمال!
مشغول جمال خویشتن، اینْت جمال!
میپنداری ما به تو اندر نگریم
خود کی بینیم غیر خود، اینْت محال!
عطار » مختارنامه » باب هفتم: در بیان آنكه آنچه نه قدم است همه محو عدم است » شمارهٔ ۹
بگذر ز حس و خیال،ای طالب حال
تا هر دو جهان جلال بینی و جمال
زیرا که تو هرچه در جهان میبینی
جز وجه بقا همه سرابست و خیال
عطار » مختارنامه » باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات » شمارهٔ ۶۶
مائیم و میی و مطربی مشکین خال
بی هجر میسَّر شده ایام وصال
با سیمبری نشسته در باد شمال
زین آب حرام خون خود کرده حلال
عطار » منطقالطیر » در نعت رسول » در نعت رسول ص
کرده چاهی خشک را در خشک سال
قطرهٔ آب دهانش پر زلال
عطار » منطقالطیر » در نعت رسول » در نعت رسول ص
تا دم آخر که بر میگشت حال
شوق کرد از حضرت عزت سؤال
عطار » منطقالطیر » در نعت رسول » در نعت رسول ص
در شدن گفته ارحنا یا بلال
تا برون آیم ازین ضیق خیال
عطار » منطقالطیر » در تعصب گوید » حکایت چوب خوردن بلال
خورد بر یک جایگه روزی بلال
بر تن باریک صد چوب و دوال
عطار » منطقالطیر » آغازکتاب » مجمع مرغان
قسم خلقان زان کمال و زان جمال
هست اگر بر هم نهی مشت خیال
عطار » منطقالطیر » حکایت بلبل » حکایت بلبل
گل اگر چه هست بس صاحب جمال
حسن او در هفتهای گیرد زوال
عطار » منطقالطیر » حکایت بط » عقیدهٔ دیوانهای درباره دو عالم
کرد از دیوانهای مردی سؤال
کاین دو عالم چیست با چندین خیال
عطار » منطقالطیر » حکایت کوف » حکایت مردی که پس از مرگ حقهای زر او بازمانده بود
گفت فرزندش کزو کردم سؤال
کز چه اینجا آمدی بر گوی حال
عطار » منطقالطیر » پرسش مرغان » پرسش مرغان
جملهٔ مرغان چو بشنیدند حال
سر به سر کردند از هدهد سؤال
عطار » منطقالطیر » پرسش مرغان » پرسش مرغان
چون کسی را نیست چشم آن جمال
وز جمالش هست صبر لامحال
عطار » منطقالطیر » پرسش مرغان » حکایت پادشاهی که بسیار صاحب جمال بود
پادشاهی بود بس صاحب جمال
در جهان حسن بیمثل و مثال
عطار » منطقالطیر » پرسش مرغان » حکایت پادشاهی که بسیار صاحب جمال بود
ور کسی اندیشه کردی زان وصال
عقل و جان برباد دادی زان محال
عطار » منطقالطیر » پرسش مرغان » حکایت پادشاهی که بسیار صاحب جمال بود
پادشاه تست بر قصر جلال
قصر روشن ز آفتاب آن جمال
عطار » منطقالطیر » پرسش مرغان » حکایت پادشاهی که بسیار صاحب جمال بود
گر ترا سیمرغ بنماید جمال
سایه را سیمرغ بینی بیخیال
عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
شیخ بود او در حرم پنجاه سال
با مرید چارصد صاحب کمال
عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
بر سپهر حسن در برج جمال
آفتابی بود اما بیزوال