گنجور

 
۱
۲
۳
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد » شمارهٔ ۱

 

ای صبح به یک نَفَس سبق چون بُردی

روشن به شبِ تیره شبیخون بُردی

دعوی کردی که صادقم دم دادی

کاذب بودی به خنده بیرون بُردی

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد » شمارهٔ ۲

 

ای صبح چو امشب تو ز اهلِ حَرَمی

هندوی توام، مباش ترکی عجمی

زنهار مَدَم که در دل آتش دارم

آتش گردم گر بدمد صبح دمی

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد » شمارهٔ ۳

 

ای صبح به جز نام تو را صادق نیست

زیرا که دلت چون دلِ من عاشق نیست

چون تو ز خورشید پشت گرم میداری

با خنده دم سرد بهم لایق نیست

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد » شمارهٔ ۴

 

ای صبح قدم به جایگه بایدداشت

در بحر فلک دم پگه باید داشت

گر در تابد ز صدقِ تو خورشیدت

چون غوّاصان دست نگه باید داشت

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد » شمارهٔ ۵

 

ای شب مزن از ستاره چندینی جوش

خفاش بسیست نور و ظلمت در پوش

وی صبح گر آفتاب داری در دل

چون همنفسِ تو کاذب افتاد خموش

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد » شمارهٔ ۶

 

ای صبح اگر دم به هوس خواهی زد

از همدمی کدام کس خواهی زد

عمریست که تا همنفسی یافتهای

آن هم برود تاکه نفس خواهی زد

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد » شمارهٔ ۷

 

بیهمدم اگر دمی زنی نقصان است

زیرا که تو را همدم مطلق جان است

چون صبح نیافت همدمی در همه عمر

دم گرچه به صدق میزنی تاوان است

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد » شمارهٔ ۸

 

چون هم نفسِ همه کسی هر جاییست

پس هم نفست خموشی و تنهاییست

در صدق ز صبح نیستی روشنتر

اول که نفس زند دوم رسواییست

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد » شمارهٔ ۹

 

ای صبح اگر از پرده عَلَم خواهی زد

بی تیغ مرا سر چو قَلَم خواهی زد

زان سِر که میان من و یار است امشب

دم نتوان زد چرا تو دم خواهی زد

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد » شمارهٔ ۱۰

 

وقت است که ساقی سرِ می بگشاید

مطرب ره چنگ و دم نی بگشاید

تاروی چو خورشیدِ تو نَبْوَد به صبوح

کارم به کلیدِ صبح کی بگشاید

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد » شمارهٔ ۱۱

 

آوازِ خروس صبح در سمع افتاد

آتش ز فروغ باده در شمع افتاد

برخیز و صبوح کن که چون ابرِ بهار

از خندهٔ صبح گریه بر جمع افتاد

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد » شمارهٔ ۱۲

 

ای صبح مرو دم پراکنده مزن

گر تیغ کشی بر من افکنده مزن

از هر مژه سیلی دگرم میریزی

آبت ببرد گریهٔ من، خنده مزن

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد » شمارهٔ ۱۳

 

ای صبح چرا اسبِ ستیز انگیزی

یعنی به دمی آتشِ تیز انگیزی

گر دم زنی امشب که شبِ خلوتِ ماست

همچون دمِ صور رستخیز انگیزی

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد » شمارهٔ ۱۴

 

ای صبح مرا به صد عذاب اندازی

کرجست طلب در آفتاب اندازی

از گریهٔ من همه جهان آب گرفت

گر خنده زنی سپر بر آب اندازی

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد » شمارهٔ ۱۵

 

دوش از برِ من یار گریزان میرفت

ناکرده صبوح صبح خیزان میرفت

صبح از لبِ او خنده زنان میآمد

شب از چشمم ستاره ریزان میرفت

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد » شمارهٔ ۱۶

 

ای صبح اگر عزیمتِ خنده کنی

حالم چو جمالِ خویش فرخنده کنی

دایم چو تویی همدم عیسی در دم

تا بوکه دل مردهٔ من زنده کنی

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد » شمارهٔ ۱۷

 

ای صبح هنوز ماهتاب است، مخند

در شیشهٔ ما یقین شراب است، مخند

در تیغ نهاده‌ای قلم میخندی

چون جای تو تیغ آفتاب است، مخند

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد » شمارهٔ ۱۸

 

ای شب تو طریقِ زلفِ جانان داری

یعنی نتوان گفت که پایان داری

ای صبح مرا جان به لب آمد امشب

آخر نَفَسی بزن اگر جان داری

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد » شمارهٔ ۱۹

 

ای صبح دمی به خنده بگشای لبی

تا باز رهم من از چنین تیره شبی

چون از خورشید در دل آتش داری

گر درگیرد دَمِ تو نَبْوَد عجبی

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد » شمارهٔ ۲۰

 

تا کی ز شبِ دراز گریان گردم

در تاریکی چو زلفِ جانان گردم

گر زنگی شب، چو صبح، خندان گردد

من چون زنگی سپید دندان گردم

۲ بیت
عطار
 
 
۱
۲
۳
 
تعداد کل نتایج: ۴۴