ایرج میرزا » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱
اَمرَدی رفت تا نماز کند
کرد کون سفید خود بالا
فاسقی زود جست بر پشتش
گفت سبحان ربی الأَعلی
ایرج میرزا » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۴
افسارش از بریشم و پالان ز مخملست
هر چند بد صدا است ولیکن مجللست
ایرج میرزا » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۷
نیست جهان جز همین که با تو بگویم
روز و شبانی به یکدگر شده پیوند
خلق جهان هم اگر تو نیک بسنجی
هیچ برون نیستند از این گُرۀ چند
یاقوی ظالمند و عاجز مظلوم
[...]
ایرج میرزا » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۸
این هلال ابرو دو سال بعد ماهی میشود
در میان گلرخان صاحب کلاهی میشود
خلق میگویند مستوفی الممالک آدمست
در میان خلق گاهی اشتباهی میشود
ایرج میرزا » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۱
آنکو به روز مهتری از دوستان گردد بری
ناآدمی گر بشمری اندر شمار آدمش
دارد وطن فریاد ازو کام اجانب شاد ازو
اینسان رود بر باد ازو گر بسپری ملک جمش
نگذاشت باقی مدخلی نه معدنی نه جنگلی
[...]
ایرج میرزا » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۲
بر دشمنان شمردم عیب نهانی خویش
خود را خلاص کردم از پاسبانی خویش
ایرج میرزا » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۵
طبعم نشاط کرد به انشاد این غزل
در اقتفا به خواجۀ کابینه ساز کن
دیدی کفیل خارجه را چون وزیر کرد
آن موی ریسمان کن و گنجشک باز کن
یا خود مدیر خارجه را چون کفیل ساخت
[...]
ایرج میرزا » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۶
ای به درگاه تو نیاز همه
کرم تست چاره ساز همه
اگر از چهره پرده برداری
به حقیقت کشد مجاز همه
مه وشان مظهر جمال تواند
[...]