ایرج میرزا » مثنویها » شمارهٔ ۳ - مکاتبۀ منظوم
من که مُردم ز انتظارت ای فقیر
پس چرا دیر آیی امشب ای امیر
قدر وقت دوستانت را بدان
هفت و نیم است ای جوان پهلوان
انتظار است انتظار است انتظار
[...]
ایرج میرزا » مثنویها » شمارهٔ ۳۲ - سوءِ ظَنّ
نمیدانم چرا حَتم است و واجب
که بر ما یک نفر گردد مواظب
بده نیمه بده آجر بده گچ
مکُن با گفته استاد خود لَج
چرا ما مَردُمِ ایران چنینیم
[...]
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۱۴ - احمد لایَنصَرِف
فکرِ شاهِ فَطِنی باید کرد
شاهِ ما گُنده و گول و خِرِف است
تخت و تاج و همه را وِل کرده
در هُتل هایِ اُروپ مُعتَکِف است
نشود منصرفِ از سَیرِ فَرَنگ
[...]
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۲۸
اسم گل پیش لبش بردن خطا باشد لب او
بهتر است گل یقین است این که گفت و گو ندارد
پیش روی چشم او گر لاله و نرگس بروید
لاله و نرگس یقیناً هیچ چشم و رو ندارد
از برای بوسهای از روی او دل میشود خون
[...]
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۳۱ - درباره خلع احمد شاه و جانشینی پهلوی
خوب دانَد حسابِ خویش جهان
این مُحاسب بسی ذَکی باشد
احمد از تحت چون فرود آید
پهلوی جاش مُتَّکی باشد
به حساب جُمَل هم اَر شمَری
[...]
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۳۵
ای راد خدیوِ عدل پرور بنگر
طفلی بودم آب به گوشم کردند
خُدّامِ درت مگر که سُنّی بودند
در قتل عمر سیاه پوشم کردند
با حکم ولی عهد خود انصاف بده
[...]
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۴۸ - قطعه
قبض آقای کمال السلطنه است
بایدش امضا کنی بسیار زود
پس فرصتی با همین مَشدی سُهَیل
تا نمایم من دُعا بر آن وجود
گر رسوم از ما طمع داری بگو
[...]
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۵۰ - جواب تبریک شوریده
گفت شوریده به من تهینت عید ز فارس
گشت از تهنیت او به من این عید سعید
کاش شوریده در این سال به طهران می بود
تا همه روز به ما می شد فرخنده چو عید
شعر او از لب او لذّت دیگر دارد
[...]
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۵۱ - فقیه
نشسته بود فقیهی به صدر مجلس درس
بجای لفظ عَن اندر کتاب خود من دید
قلم تراش و قلم برگرفت و مَن عَن کرد
سپس که داشت درآن باب اندکی تردید
یکی ز طُلاب این دید و گفت با دگران
[...]
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۷۳ - حکایت خلعت
مستوفی کل قصۀ چل طوطی شد
امسال چرا حکایت خلعتِ من
هر روز همی وعده به فردا دهیام
فردا نشود تمام در دورِ زَمَن
در عهدۀ تعویق گر اُفتَد ز این پیش
[...]
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۸۲ - شهر کثیف
جز گه و گند و کثافت چیزی
اندر این شهر ندیدم بنده
هر کجا شهر مسلمانان است
از گه و گند بود آکنده
گُه به گور پدر آنکه نوشت
[...]
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۸۵ - مزاح با وثوق الدوله
ای وثوق الدوله آمد فصل دی
فصل دی آمد وثوق الدوله ای
بند بندم این گواهی می دهد
یک شکر لب چون تو در آفاق نی
بسکه آب هندوانه می خوری
[...]
ایرج میرزا » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۱
آنکو به روز مهتری از دوستان گردد بری
ناآدمی گر بشمری اندر شمار آدمش
دارد وطن فریاد ازو کام اجانب شاد ازو
اینسان رود بر باد ازو گر بسپری ملک جمش
نگذاشت باقی مدخلی نه معدنی نه جنگلی
[...]
ایرج میرزا » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۶
ای به درگاه تو نیاز همه
کرم تست چاره ساز همه
اگر از چهره پرده برداری
به حقیقت کشد مجاز همه
مه وشان مظهر جمال تواند
[...]