گنجور

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - تغافل

 

بت من به حسن و خوبی به خدا که تا نداری

به دلی نظر نکردم که در او تو جا نداری

ز تو چون کنم که یک جو غم بینوا نداری

به چه دل دهم تسلی که سری به ما نداری

به تو با چه رو بگویم که چرا وفا نداری

[...]

۲۱ بیت
قصاب کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۷ - دامان رقیب

 

باز چون سرو قد افراخته‌ای یعنی چه

ریشه بر هر جگر انداخته‌ای یعنی چه

چهره چون لاله ز می ساخته‌ای یعنی چه

ماه من پرده برانداخته‌ای یعنی چه

مست از خانه برون تاخته‌ای یعنی چه

[...]

۲۱ بیت
قصاب کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۸ - خجلت گفتار

 

چندان که صبا عطرفشان است در این باغ

چندان که چمن فیض‌رسان است در این باغ

چندان که ز اشجار نشان است در این باغ

چندان که بهار است و خزان است در این باغ

چشم و دل شبنم نگران است در این باغ

[...]

۲۱ بیت
قصاب کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۹ - فیض لب کوثر

 

شوخی که ز من برده دل زار همین است

داد آنکه مرا دیده خون‌بار همین است

برد آنکه ز من قوت رفتار همین است

آن گل که مرا کرده چنین خوار همین است

یاری که مرا می‌دهد آزار همین است

[...]

۲۱ بیت
قصاب کاشانی