×
وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۱
ای دوست مرانم ز در خویش خدا را
کز پیش نرانند شهان خیل گدا را
باز آی که تا فرش کنم دیده به راهت
حیف است که بر خاک نهی آن کف پا را
از دست مده باده که این صیقل ارواح
[...]
۱۱ بیت
وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۲
بگوی زاهد خودبین بادپیما را
که درد باده رهانید از خودی ما را
کسی که پا و سری یافت در دیار فنا
گزید خدمت رندان بی سر و پا را
اگرچه نقطه ز با یافت رتبه امکان
[...]
۱۱ بیت
وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۳۵
مگر شد سینهام شب وادی طور
که بر دل تابدم از شش جهت نور
گمانم لیلة القدر است امشب
که شد چون روز روشن لیل دیجور
رموز رندی و اسرار مستی
[...]
۱۱ بیت
وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۵۰
ز خود گذشتم و گشتم ز پای تا سر او
شد از میان منی و جلوه کرد نحن هو
من از میان چو شدم دوست در میان آمد
مه آشکار شود ابر چون شود یک سو
ز یمن عشق شبم را نمود چون شب عید
[...]
۱۱ بیت
وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۵۹
به من فرمود پیر راه بینی
مسیح آسا دمی خلوت گزینی
که از جهل چهل سالت رهاند
اگر با دل نشینی اربعینی
نباشد ای پسر صاحبدلان را
[...]
۱۱ بیت