نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۴۱
زیبانگار من دل ما را که بردهای
دست کدام ترک ستمگر سپردهای
گفتم که سخت سنگدلی تو به خنده گفت
تو سنگدلتری که به سختی نمردهای
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۴۲
بیدلان جمله پشیمان که چرا داد دل از کف
من دلداده پشیمان که چرا دیر ببردی
عادت این است که شیران دل آهو بربایند
بتو آهو بچه نازم که دل از شیر ببردی
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۴۵
حالی نداد روی ز درس ادب مرا
بر جرعه ریز ساقی آب طرب مرا
از بام اوفتاده مرا طاس می بیار
هل تا برند مست بر میر شب مرا
جان بر سر لبست و دل از خون لبالبست
[...]
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۴۶
در خواب به کف داشتم این طرهٔ پرتاب
ای کاش که بیدار نمیگشتم از این خواب
آن طرّهٔ مشکین تو با سنبل عطشان
وان لعل میْآگین تو با غنچهٔ سیراب
از سنبل عطشان تو سیراب دل از خون
[...]
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۴۷
تا سر زلف تو در دست نسیم سحر است
راز سربستۀ ما در همه عالم سمر است
زاهد ار طعنه بعشاق زند معذور است
کار عاقل دگر و شیوۀ مجنون دگر است
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۴۸
دل که آزاد ز زنجیر بلا و محن است
تار زلف تو و را رشتۀ جانست و تن است
به سر زلف تو سوگند که پیمان تو من
نشکنم گرچه سر زلف تو پیمانشکن است
دل خریدار دو ابروی کجت شد آری
[...]
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۵۰
همقطاران رفت ما ماندیم خاک کوی دوست
دیگران را کعبه مقصد بود ما را روی دوست
گفتم که جان به وصل دهم پیش روی دوست
تاری اگر به دست من افتد ز موی دوست
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۵۴
نقش وصل توام از ششدرغم ره نگشود
چکنم کار من دلشده وارون افتاد
ایکه تیر مژه بر سینه زدی نیر را
با حذر باش که بر کشور دل خون افتاد
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۵۵
روی بنما و به پای تو فشانم جان را
زلف بگشا که نهم بر سر کفر ایمان را
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۵۷
عکس تو تا بر آینۀ ساغر اوفتاد
عشاق را هوای می اندر سر اوفتاد
دل عاشق دهان تو گردید و تنگ شد
تن مایل میان تو شد لاغر اوفتاد
هندوی خال از پی دزدیدن نمک
[...]
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۵۸
گر مرا راه گدائی بسر کوی تو بود
تا ابد دست من و حلقۀ گیسوی تو بود
سر دروئی مکن ایدوست که از فتنۀ عشق
پشت گرمی من ار بود بپهلوی تو بود
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۵۹
گر مرا در سر سودای تو شد جان سهل است
سر زلف تو ز آفات سلامت باشد