گنجور

غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۹

 

لب لعلت گزیدنم هوس است

خون او را مکیدنم هوس است

ای سراپا نمک سر انگشتی

از بیانت چشیدنم هوس است

فحش از کان قند لبهایت

[...]

۱۲ بیت
غبار همدانی
 

غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۴۳

 

بگیرم خون پاک تاک ازین پس

بشویم دفتر ادراک از این پس

به مِی دلق ریائی را بشویم

شوم ز آلودگی ها پاک از این پس

صبا زد چاک بر پیراهن گل

[...]

۱۲ بیت
غبار همدانی
 

غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۶۵

 

فریاد که آتش نهانم

افتاد به مغز استخوانم

سوز دل و آتش درونم

افکنده شرر به خانمانم

چون زورق اگر روم به دریا

[...]

۱۲ بیت
غبار همدانی
 

غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۶۶

 

گرچه سخت افتاده در دام طبیعت مرغ جانم

هرگز از خاطر نخواهد شد هوای آشیانم

رهروان کوی جانان را ز رحمت باز گویید

کای رفیقان من هم آخر مردم این کاروانم

حالیا معذورم از رفتن که چندی مصلحت را

[...]

۱۲ بیت
غبار همدانی
 

غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۸۳

 

چندانکه جهد کردم با زهد و پارسایی

دل را ز دام زلفت ممکن نشد رهایی

بگشا گره ز کارم کاندر جهان نیاید

جز عقده های زلفت از کَس گره گشایی

با شیخ الفت ما البته راست ناید

[...]

۱۲ بیت
غبار همدانی
 

غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱

 

سفالین خُمُّ و در وی لعلگون می

کبدر فی الدجی والشّمس فی فِی

زجاجی جام بین کز عهد جمشید

گذر ننموده سنگ فتنه بر وی

نشاید فرق کرد از غایت لطف

[...]

۱۲ بیت
غبار همدانی