حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۱ - نیایش و عرض شکوی
پرتو روی تو را نیست جهان پرده دار
امتلأ الخافقین شارق ضوء النهار
ای من و بهتر ز من، بندهٔ فرمان تو
گر دل و گر دین بری، این لنا الاختیار؟
عالم اگر دشمن است چون تو پناهی چه غم؟
[...]
حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - تجدید مطلع
ای نور دیده را به غبار تو التجا
خاک درت به کعبهٔ دلها دهد صفا
چشم من است و دست تو یا معدن الکرم
دست من است و دامنت، ای مظهر السّخا
زین پیش اگر چه از مدد طالع بلند
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۲
حین طفت حول الحی اذ مررت بالجانی
رهزن دل و دین شد، چشم نامسلمانی
آفت مسلمانی، زلف دین براندازش
زیر هر شکنجش دل، دیر و پیر رهبانی
دیده ام به خونریزی، غمزه و نگاهش را
[...]
حزین لاهیجی » قطعات » شمارهٔ ۵ - در عذرخواهی از اتفاق توارد در اشعار
به خدایی که از اشارت کن
عالمی را نموده معماری
که مرا شعر و شاعری عار است
کاش بودم ازین هنر عاری
بارها خواستم کزین ذلّت
[...]
حزین لاهیجی » مثنویات » خرابات » بخش ۱۹ - حکایت در مکافات درست کرداران و مجازات نیکوکاران
شنیدستم از راوی باستان
که سلطان عادل انوشیروان
گذر کرد روزی به دهقان پیر
که هر موی او بود چون جوی شیر
به صورت کمان بود آن خسته حال
[...]
حزین لاهیجی » مثنویات » ودیعة البدیعه (حدیقهٔ ثانی) » بخش ۱۶
هستی از غیب خویش و از اطلاق
نگذارد چو آفتاب اشراق
متزلزل شود به سوی بعید
یفعل اللّه ما یشا و یرید
متنزل شود علی الترتیب
[...]