گنجور

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۶۴

 

نباتت بر لب شکّر برآمد

زمرد گرد یاقوتت درآمد

ز گلبرگ تو سنبل سر برآورد

زهی سنبل که از گل بر سر آمد

رخت منشور خوبی داشت بی خط

[...]

۴ بیت
همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲

 

رفتیم ما و عشق تو اندر میان هنوز

ساکن نگشت عربده عاشقان هنوز

هر برگ گل که باد صبا از چمن ربود

مرغان ز رنگ و بوی تو اندر فغان هنوز

چندین هزار سال حدیث تو گفته‌اند

[...]

۴ بیت
همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۱

 

چو بالای تو گر سروی میان بوستانستی

از آن سرو سهی بستان بهشت جاودانستی

ز وصف یک سر مویت شدی عاجز بیان من

به جای هر سر مویی مرا گر صد زبانستی

همی‌خواهم که او با من کند یاری چو جان با تن

[...]

۴ بیت
همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۰

 

گلستانی و ما مستان بویی

چه باشد گر بیابم آرزویی

چو از روی تو محروم است چشمم

سحرگه با صبا بفرست بویی

میان ما چو پیوندی‌ست جانی

[...]

۴ بیت
همام تبریزی