گنجور

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۳۹

 

بیا بیا که ز هجر آمدم به جان ای دوست

بیا که سیر شدم بی تو از جهان ای دوست

به کام دشمنم از آرزوی دیدارت

مباش بی‌خبر از حال دوستان ای دوست

چو نفخ صور دهد جان به مرده عاشق را

[...]

۱۲ بیت
همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶

 

چون سر زلف تو برعارض زیبا دیدم

روز نوروز و شب قدر به یک‌جا دیدم

در بهشت رخ تو بر طرف آب حیات

جان صاحب‌نظران را به تماشا دیدم

مه به روی تو چه ماند که به جای کلفش

[...]

۱۲ بیت
همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۰

 

ترسا بچه‌ای ناگه بر کف می گلناری

از صومعه باز آمد سرمست به عیاری

بنشست چو عیاران آن مونس غم‌خواران

از پسته خندان کرد آغاز شکر باری

افتاد ز عشق او در صومعه غوغایی

[...]

۱۲ بیت
همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۱

 

خجسته زمانی و خوش روزگاری

که بازآید از در مرا چون تو یاری

ز رویت بهشتی شود مسکن ما

به هر گوشه‌ای بشکفد لاله‌زاری

به سرو روان تو گوید دو چشمم

[...]

۱۲ بیت
همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۸

 

بشنو ز نی سماعی به زبان بی‌زبانی

شده بی‌حروف گویا همه صوت او معانی

بگشای سمع جان را چو گشادنی زبان را

که حدیث سر شنیدن نه به گوش سر توانی

ز نی است مستی ما نه ز می بزن زمانی

[...]

۱۲ بیت
همام تبریزی