سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب چهارم » در دیوِ گاو پای و دانایِ دینی
با بخت گرفتم که بسی بستیزم
از سایهٔ آفتاب چون بگریزم
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب چهارم » داستانِ مردِ مهمان با خانه خدای
وَ تَرَی طُیُورَ المَاءِ فِی وُکُنَاتِهَا
تَختَارُ حَرَّ النَّارِ وَالسَّفُودَا
وَ اِذَا رَمَیتَ بِفَضلِ کَأسِکَ فِی الهَوَا
عَادَت اِلَیکَ مِن العَقِیقِ عُقُودَا
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب چهارم » داستانِ مردِ مهمان با خانه خدای
بی صرفه در تنور کن آن زرِّ صرف را
کو شعلها بصرفه و عوّا برافکند
طاوس بین که زاغ خورد و آنگه از گلو
گاو رس ریزهایِ منقّی برافکند
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب چهارم » داستانِ موش و مار
روزی نگر که طوطیِ جانم سویِ لبت
بر بویِ پسته آمد و بر شکّر اوفتاد
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب چهارم » داستانِ موش و مار
کسی که عزّتِ عزلت نیافت، هیچ نیافت
کسی که رویِ قناعت ندید، هیچ ندید
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب چهارم » داستانِ موش و مار
صد کاسه انگبین را یک قطره بس بود
زآن چاشنی که در بنِ دندانِ ارقم است
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب چهارم » داستانِ بزورجمهر با خسرو
تا از من و او کامِ که گردد حاصل
یا خود که کند زیان کرا دارد سود ؟
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب چهارم » مناظرهٔ دیو گاوپای با دانای دینی
هر آنکس که دارد روانش خرد
سرمایهٔ کارها بنگرد
خرد رهنمای و خرد رهگشای
خرد دست گیرد بهر دو سرای
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب چهارم » مناظرهٔ دیو گاوپای با دانای دینی
توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دلِ پیر برنا بود