گنجور

 
۱
۲
۳
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » مقدمه

 

ای که در آیینة جان هیچوقت

دیده نة روی کمال سخن

دفتر انشاش یکی در نگر

زیور خط بین و جمال سخن

۲ بیت
سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب اول » بخش ۲ - مفاوضهٔ ملک زاده با دستور

 

زشت زشتست در ولایت شاه

گرگ بر تخت و یوسف اندر چاه

بد شود تن، چو دل تباه شود

ظلم لشکر ز جور شاه شود

۲ بیت
سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب اول » بخش ۱۲ - داستان شگالِ خرسوار

 

گر دل ز تو اندیشهٔ بهبود کند

جان در سر اندیشهٔ خود زود کند

آنجا که رسید، اگر عنان باز کشد

خود راومر اهزار غم سود کند

۲ بیت
سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب دوم » در ملک نیکبخت و وصایائی که فرزندان را بوقت وفات فرمود

 

شکر گوی از پی زیادت را

عالم الغیب و الشّهادت را

کوست بی‌رنگ و خامه و پرگار

نعمت و شکرگوی و شکرگزار

۲ بیت
سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب دوم » در ملک نیکبخت و وصایائی که فرزندان را بوقت وفات فرمود

 

گردِ دریا ورود جیحون گرد

ماهی از تابه صید نتوان کرد

آدمی گرچ بر زمانه مهست

ز آدمی خام دیوِ پخته بهست

۲ بیت
سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب دوم » داستان غلام بازرگان

 

چون پلنگی شکار خواهد کرد

قامتِ خویشتن نزار کند

پیشِ دانا زبانِ شدّت دی

قصّه راحتِ بهار کند

۲ بیت
سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب دوم » داستان غلام بازرگان

 

جایی رسیده‌ای که نبیند محیطِ تو

گر سوی چرخ بر شود اندیشه سالها

روزی که روزگار بنایِ تو می‌نهاد

ناهید رودها زد و خرشید فال‌ها

۲ بیت
سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب دوم » داستان مرد طامع با نوخرّه

 

گفتم که به سایهٔ تو خرشید شوم

نه آنک چو عود آیم و چون بید شوم

نومید دلیر باشد و چیره‌زبان

ای دوست، چنان مکن که نومید شوم

۲ بیت
سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب سیوم » در ملک اردشیر و دانایِ مهران به

 

روانش خرد بود و تن جان پاک

تو گوئی که بهره ندارد ز خاک

رخش همچو باغی در اردیبهشت

ببالایِ او سرو دهقان نکشت

۲ بیت
سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب چهارم » داستانِ مردِ مهمان با خانه خدای

 

وَ تَرَی طُیُورَ المَاءِ فِی وُکُنَاتِهَا

تَختَارُ حَرَّ النَّارِ وَالسَّفُودَا

وَ اِذَا رَمَیتَ بِفَضلِ کَأسِکَ فِی الهَوَا

عَادَت اِلَیکَ مِن العَقِیقِ عُقُودَا

۲ بیت
سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب چهارم » داستانِ مردِ مهمان با خانه خدای

 

بی صرفه در تنور کن آن زرِّ صرف را

کو شعلها بصرفه و عوّا برافکند

طاوس بین که زاغ خورد و آنگه از گلو

گاو رس ریزهایِ منقّی برافکند

۲ بیت
سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب چهارم » داستانِ موش و مار

 

هر کاو به سلامت‌ست و نانی دارد

وز بهرِ نشستن آشیانی دارد

نه خادمِ کس بود نه مخدومِ کسی

گو شاد بزی که خوش جهانی دارد

۲ بیت
سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب چهارم » داستانِ بزورجمهر با خسرو

 

کای تیره شده آب بجویِ تو ز تو

وز خویِ تو بر نخورده، رویِ تو ز تو

عشّاقِ زمانه را فراغت دادست

رویِ تو ز دیگران و خویِ تو ز تو

۲ بیت
سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب چهارم » مناظرهٔ دیو گاوپای با دانای دینی

 

هر آنکس که دارد روانش خرد

سرمایهٔ کارها بنگرد

خرد رهنمای و خرد ره‌گشای

خرد دست گیرد بهر دو سرای

۲ بیت
سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب پنجم » در دادمه و داستان

 

چو گویی که هر دانش آموختم

ز خود وامِ بی دانشی توختم

یکی نغز بازی کند روزگار

که بنشاندت پیش آموزگار

۲ بیت
سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب پنجم » در دادمه و داستان

 

ای تا به فلک سرِ تو در خود بینی

کرده همه عمر وقف بر خودبینی

خودبین به مثل اگر به سنگی نگرد

چون آینه ناردش مگر خودبینی

۲ بیت
سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب پنجم » داستانِ دزد باکیک

 

کسی را که مغزش بود پرشتاب

فراوان سخن باشد و دیریاب

ز دانش چو جانِ ترا مایه نیست

به از خامشی هیچ پیرایه نیست

۲ بیت
سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب پنجم » داستانِ نیک مرد با هدهد

 

ناکام شدم به کامِ دشمن

تا خود ز توام چه کام‌روزیست؟

مرغی‌ست دلم بلند پرواز

لیکن ز قضاش، دام روزی‌ست

۲ بیت
سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب پنجم » داستانِ خسرو با ملک دانا

 

حال اگر ز آنچه بود تیره‌ترست

عاقبت دل فروز خواهد بود

شب نبینی که تیره‌تر گردد

آن زمانی که روز خواهد بود

۲ بیت
سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب ششم » در زیرک وزروی

 

نمانی مگر بر فلک ماه را

نشائی مگر خسروی‌گاه را

بکامِ تو گردد سپهرِ بلند

تنت شاد باشد دلت ارجمند

۲ بیت
سعدالدین وراوینی
 
 
۱
۲
۳
 
تعداد کل نتایج: ۴۸